part 208
#part_208
#فرار
درختای بزرگ بود چه قشنگ بود اینجا سعی کردم دید زدنو بزارم واسه بعد و فعلا فقط جلومو نگاه کنم با اون کفشام ناچارا همچین خرامان خرامان راه میرفتم بیاید ببینید دیگه تقصیر من که نیست کفشم ناچارم میکنه یکم که جلو رفتیم چشمم به ساختمون با نمای سفید افتاد دو طبقه بود بیرونشم یه فضای ازاد بود و پر میز و صندلی شیک چقدرم که شلوغ بود خوبه والا اینکه جشن کوچیکه دیگه عروسیاشون چجوریه جلو تر رفتیم که خدمه پالتو کتی جون با شالشو گرفتن منم مانتومو دادم ولی با چشم غره خفن ارسلان شالشو نگه داشتم این اگه گذاشت بهم خوش بگذره تعجبم ازین بود که منم گوش میدادم انگار مجبورم کردن ولی خوب اصلا حال جنگ و دعوا و کلکل نداشتم و یه جورایی نمیخواستم بهونه بدم دستش پاهام ل*خ*ت بود واسه همین یه کوچولو سردم بود و هوام کم کم داشت رو به سردی میرفت رفتیم قاطی مهمونا یه عده وسط ایستاده بودنو باهم خوش و بش میکردن و عده ایم نشسته بودن
رو صندلیا و از خودشون پذیرایی میکردن همهمه زیاد بود ولی خبری از اهنگ نبود انگار هنوز عروس خانوم نرسیدن با کتی جونو ارسلان نشستیم رو یه میز چهار نفره رویه صندلی کنار ارسلان جا گرفتم و خیره شدم به جمعیت با تمام وجودم دنبال اثری از رضا میگشتم ولی انگار هنوز نیومده بود ده دقیقه گذشته بود و هنوز خبری از رضا نبود دیانا با طناز جون و اقا ناصر که تازه رسیده بودن و روی میز کناری ما
نشسته بودن و به محض اومدنشونم حسابی بازار ماچ و ب*و*سه داغ بود من همینجوری ایستاده بودم کنار ارسلان که دیانا یهو بلند شد و دست منو گرفت و کشید ارسلان اخم کرد و خواست چیزی بگه که دیانا بهش چشم غره رفت و با جدیت گفت
- نیکارو ببرم پیش بچها خوش باشید
منم از خدا خواسته قند تو دلم اب میشد کیلو کیلو دنبال دیانا راه افتادم چقدرم که امشب خوشگل شده بود اروم کنار گوشش با شیطنت گفتم
- آقاتون کو خوشگله ؟؟حسابی متین کش شدیا
خندید و چشمک زد
- آقامونم همونجاست که تو رو دارم میبرم دیگه !
#فرار
درختای بزرگ بود چه قشنگ بود اینجا سعی کردم دید زدنو بزارم واسه بعد و فعلا فقط جلومو نگاه کنم با اون کفشام ناچارا همچین خرامان خرامان راه میرفتم بیاید ببینید دیگه تقصیر من که نیست کفشم ناچارم میکنه یکم که جلو رفتیم چشمم به ساختمون با نمای سفید افتاد دو طبقه بود بیرونشم یه فضای ازاد بود و پر میز و صندلی شیک چقدرم که شلوغ بود خوبه والا اینکه جشن کوچیکه دیگه عروسیاشون چجوریه جلو تر رفتیم که خدمه پالتو کتی جون با شالشو گرفتن منم مانتومو دادم ولی با چشم غره خفن ارسلان شالشو نگه داشتم این اگه گذاشت بهم خوش بگذره تعجبم ازین بود که منم گوش میدادم انگار مجبورم کردن ولی خوب اصلا حال جنگ و دعوا و کلکل نداشتم و یه جورایی نمیخواستم بهونه بدم دستش پاهام ل*خ*ت بود واسه همین یه کوچولو سردم بود و هوام کم کم داشت رو به سردی میرفت رفتیم قاطی مهمونا یه عده وسط ایستاده بودنو باهم خوش و بش میکردن و عده ایم نشسته بودن
رو صندلیا و از خودشون پذیرایی میکردن همهمه زیاد بود ولی خبری از اهنگ نبود انگار هنوز عروس خانوم نرسیدن با کتی جونو ارسلان نشستیم رو یه میز چهار نفره رویه صندلی کنار ارسلان جا گرفتم و خیره شدم به جمعیت با تمام وجودم دنبال اثری از رضا میگشتم ولی انگار هنوز نیومده بود ده دقیقه گذشته بود و هنوز خبری از رضا نبود دیانا با طناز جون و اقا ناصر که تازه رسیده بودن و روی میز کناری ما
نشسته بودن و به محض اومدنشونم حسابی بازار ماچ و ب*و*سه داغ بود من همینجوری ایستاده بودم کنار ارسلان که دیانا یهو بلند شد و دست منو گرفت و کشید ارسلان اخم کرد و خواست چیزی بگه که دیانا بهش چشم غره رفت و با جدیت گفت
- نیکارو ببرم پیش بچها خوش باشید
منم از خدا خواسته قند تو دلم اب میشد کیلو کیلو دنبال دیانا راه افتادم چقدرم که امشب خوشگل شده بود اروم کنار گوشش با شیطنت گفتم
- آقاتون کو خوشگله ؟؟حسابی متین کش شدیا
خندید و چشمک زد
- آقامونم همونجاست که تو رو دارم میبرم دیگه !
۱.۸k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.