(پژمرده)P.8

چانسو*ویو
رفتم تو اشپز خونه اون قرص رو انداختم توی یکدوم از لیوان های شراب
بعدش حمش زدم اون لیوان رو به خاطر سپردم و بردم تا شراب ها رو پخش کنم.
اون لیوان رو برای سوک هون گزاشتم.
شام تموم شد منتظر بودم تا سکته ی قلبی کنه چون اون دارو موجب سکته ی قلبی میشد
ا/ت*ویو
رفتم تو تراس اتاقم حال و هوای عوض شه دوست دارم جانکوک پیشم باشه دقیقا همین الان
جانکوک*ویو
بعد از شام ا/ت رفت تو اتاقش
منم خواستم برم سرویس تا دستام رو بشورم
کوک:ببخشید سرویس بهداشتی کجاست؟
مامان ا/ت:طبقه ی بالا سمت راست در مشکی رنگ
کوک:مرسی
رفتم طبقه ی بالا سمت راست
در نیمه بازی توجه ام رو جلب کرد رفتم دیدم اتاق ا/ت هست.
خودش هم سر تراس اتاقش هست موهاش توی هوا آزاد هستش
خیلی خوشگل شده
یهو برگشت و من رو دید
من و که دید لبخند زد
و اومد سمتم
ا/ت:جانکوک
کوک:اا ببخشید راه رو گم کردم
ا/ت:نه اصلا عیب نداره بیا اینجا من هرشب میام توی تراس اتاقم تا هوا بخورم حس خوبی بهم میده
داشتم بهش نگاه میکردم و به حرفاش گوش میکردم
چانسو*ویو
میخوام برم پیش ا/ت
رفتم طبقه ی بالا احتمالا این دور وراست اتاقش
یه در نیم باز بود شاید اون اتاق ا/ت هست
رفتم از لای در نگاه کردم ا/ت بود که توی بالکن اتاقش بود
رفتم کاملا توی اتاقش دیدم جانکوک هم اونجاست
یهو