فرشته ی مرگ part 13
کارم تموم شد که جیمین گفت: جونگ کوک میخوام راجب پدر و مادر ا.ت باهات صحبت کنم
کوک : خوب مگه پدر ا.ت رو پیدا کردی ؟
جیمین :اره طبق چیزی که پیدا کردم الان توی بوسانه
بعد از رفتن ا.ت پدر ا.ت خیلی داغون میشه چون از دست دادن زنش و بعدشم دخترش براش سخت بوده
یه شب مست بوده و ماشین زیرش میکنه و فلج میشه البته فقط پاهاش
کوک:خوب چرا اینا رو به من میگی ؟
جیمین :ببین پدر ا.ت بعد از تصادف خودشو میزنه به فراموشی ولی فراموشی نداره و تظاهر میکنه که فقط بورامو یادشه
و حالا بورام کیه
کوک :خوب مادر ا.ته اینو توی پرونده ی ا.ت هم زده بود
جیمین:درسته ولی.... به نظرم میدونی چیه ...امممم
من احساس میکنم خانواده ی ا.ت یه ربطی به مین سوک و مافیا و اینا داشته باشن
کوک : منظورت چیه درست بگو
جیمین :ببین ا.ت فکر میکنه مادرش موقع به دنیا اومدن اون از دنیا رفته ولی من یه چیزایی پیدا کردم
که مادر ا.ت رو کشتن و اینکه خودت میدونی مین سوک ادمی نیست که کسی رو پیش خودش نگه داره و مواظبت کنه ازش
ولی مطمئن نیستم باید یه زره بیشتر تحقیق کنم
و نمیدونستم این کارو کنم یانه بخاطر همین دارم ازت می پرسم
کوک :اگه واقعا فک میکنی ربطی به مین سوک داره میذارم به عهده ی خودت هیونگ
ولی به ا.ت فقط بگو پدرش رو پیدا کردی راجب مادرش چیزی بهش نگو
جیمین :این به من ربطی نداره تو باید بهش بگی
ولی اروم اروم چون اون دختره ودلش میشکنه وقتی بفهمه که با کار اشتباهش پدرشو به این روز انداخته
باشه جانگ کوک ؟
کوک :سعیمو میکنم که اروم بگم
(شب /خونه ی کوک )
ویوی ا.ت:/
مثل همیشه جیمین و جونگ کوک اومده بودن خونه از جونگکوکی همیشه خیلی سرد بود انتظار نداشتم چیزی بگه که بهم سلام کرد
بعد از سلامش رو کردم به جیمین و گفتم :جیمیناا دست بزن اینجا نگاه شاخ در اوردم نگااه کن (به سرش اشاره کردن)
جیمین دستی به سر ا.ت کشید و گفت :واییی جانگکوکاااا راست میگه هاااا واقعین
ویو جانگکوک :/
وقنی بهش سلام کردم خیلی ذوق کرد ذوق کردنش باعث شد لبخند کوچولویی روی لبم بشینه ولی خیلی زود از لبم محو شد
کوک :ا.ت جیمین باباتو پیدا کرده
کوک : خوب مگه پدر ا.ت رو پیدا کردی ؟
جیمین :اره طبق چیزی که پیدا کردم الان توی بوسانه
بعد از رفتن ا.ت پدر ا.ت خیلی داغون میشه چون از دست دادن زنش و بعدشم دخترش براش سخت بوده
یه شب مست بوده و ماشین زیرش میکنه و فلج میشه البته فقط پاهاش
کوک:خوب چرا اینا رو به من میگی ؟
جیمین :ببین پدر ا.ت بعد از تصادف خودشو میزنه به فراموشی ولی فراموشی نداره و تظاهر میکنه که فقط بورامو یادشه
و حالا بورام کیه
کوک :خوب مادر ا.ته اینو توی پرونده ی ا.ت هم زده بود
جیمین:درسته ولی.... به نظرم میدونی چیه ...امممم
من احساس میکنم خانواده ی ا.ت یه ربطی به مین سوک و مافیا و اینا داشته باشن
کوک : منظورت چیه درست بگو
جیمین :ببین ا.ت فکر میکنه مادرش موقع به دنیا اومدن اون از دنیا رفته ولی من یه چیزایی پیدا کردم
که مادر ا.ت رو کشتن و اینکه خودت میدونی مین سوک ادمی نیست که کسی رو پیش خودش نگه داره و مواظبت کنه ازش
ولی مطمئن نیستم باید یه زره بیشتر تحقیق کنم
و نمیدونستم این کارو کنم یانه بخاطر همین دارم ازت می پرسم
کوک :اگه واقعا فک میکنی ربطی به مین سوک داره میذارم به عهده ی خودت هیونگ
ولی به ا.ت فقط بگو پدرش رو پیدا کردی راجب مادرش چیزی بهش نگو
جیمین :این به من ربطی نداره تو باید بهش بگی
ولی اروم اروم چون اون دختره ودلش میشکنه وقتی بفهمه که با کار اشتباهش پدرشو به این روز انداخته
باشه جانگ کوک ؟
کوک :سعیمو میکنم که اروم بگم
(شب /خونه ی کوک )
ویوی ا.ت:/
مثل همیشه جیمین و جونگ کوک اومده بودن خونه از جونگکوکی همیشه خیلی سرد بود انتظار نداشتم چیزی بگه که بهم سلام کرد
بعد از سلامش رو کردم به جیمین و گفتم :جیمیناا دست بزن اینجا نگاه شاخ در اوردم نگااه کن (به سرش اشاره کردن)
جیمین دستی به سر ا.ت کشید و گفت :واییی جانگکوکاااا راست میگه هاااا واقعین
ویو جانگکوک :/
وقنی بهش سلام کردم خیلی ذوق کرد ذوق کردنش باعث شد لبخند کوچولویی روی لبم بشینه ولی خیلی زود از لبم محو شد
کوک :ا.ت جیمین باباتو پیدا کرده
۷.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.