ارباب هوس باز من p1
ات دختر خیلی خوشکل ۱۸ ساله که باباش قمار باز و لی خوانواده نمیدونن ،،
جونگ کوک ۲۲ ساله از بالا دستیای قمار باز ،، وارث گروه jk😐😂
تهیونگ و جیمین برادر های کوچک تر جونگ کوک که همکار هاشم هستند
نایون یه دختر بد ذات مظلوم نما که چشش دنبال ارث گروه jk هست
ویو ات
صبح از خواب بلند شدم رفتم دستشویی،، دست و صورتمو شستم و اومدم برای صبحونه
مامان: سلام دختر
:سلام مامان ، چقدر خونه ساکته ، دوباره بابا رفته ولگردی؟
مامان: ولش کن اگه به خاطر تو نبود خیلی وقت پیش ازش جدا شده بودم
: مامان راستی امروز میخام با جنی برم بیرون ،میتونم؟
.. باشه دخترم برو ولی زود بیا ،،
ات مامانشو بوس کرد: باشه
رفتم لباس پوشیدم و زنگ زدم به جنی،
:سلام جنی
..سلام کجایی؟
: دم بستنی فروشی تو کجایی؟
..دارم میام
رفتند تو و بستنی خوردند و اومدند بیرون ،،
ات: بیا بریم اونور خیابون پشمک بخریم..
..باشه
جنی اول خواست بره که یک ون مشکی با سرعت داشت میومد و نزدیک بود بزنه به جنی که ات کشیدش عقب ،،، پشت سر اون ون چندتا موتور و ون دیگه هم داشتند میومدن..ون وایساد و جیمین با یه لباس دارک ازش پیاده شد
~ هی چرا وسط خیابون ول میگردی جلوتو نگاه کن!
ات: هی تو که رانندگی بلد نیستی عوضی نزدیک بود بزنی بهش!
~به کی میگی عوضی دختره ولگرد؟
جنی: ولگرد عمته باهاش درست حرف بزن آشغال ..
جیمین خواست بره جلو که یکی از تو ماشین گفت : ولش کن وقت نداریم سوار شو بریم،،
جیمین: باشه هیونگ
ات سعی کرد ببینه کی تو ونه اما نتونست ببینه و ون رفت،،
جنی: ولش کن پسره عوضی ،، بیا بریم
ات: باشه بریم...
گشت و گذارشون تموم شد و رفتند خونه خودشون .. ات در و باز کرد که دید باباش نشسته رو مبل......
جونگ کوک ۲۲ ساله از بالا دستیای قمار باز ،، وارث گروه jk😐😂
تهیونگ و جیمین برادر های کوچک تر جونگ کوک که همکار هاشم هستند
نایون یه دختر بد ذات مظلوم نما که چشش دنبال ارث گروه jk هست
ویو ات
صبح از خواب بلند شدم رفتم دستشویی،، دست و صورتمو شستم و اومدم برای صبحونه
مامان: سلام دختر
:سلام مامان ، چقدر خونه ساکته ، دوباره بابا رفته ولگردی؟
مامان: ولش کن اگه به خاطر تو نبود خیلی وقت پیش ازش جدا شده بودم
: مامان راستی امروز میخام با جنی برم بیرون ،میتونم؟
.. باشه دخترم برو ولی زود بیا ،،
ات مامانشو بوس کرد: باشه
رفتم لباس پوشیدم و زنگ زدم به جنی،
:سلام جنی
..سلام کجایی؟
: دم بستنی فروشی تو کجایی؟
..دارم میام
رفتند تو و بستنی خوردند و اومدند بیرون ،،
ات: بیا بریم اونور خیابون پشمک بخریم..
..باشه
جنی اول خواست بره که یک ون مشکی با سرعت داشت میومد و نزدیک بود بزنه به جنی که ات کشیدش عقب ،،، پشت سر اون ون چندتا موتور و ون دیگه هم داشتند میومدن..ون وایساد و جیمین با یه لباس دارک ازش پیاده شد
~ هی چرا وسط خیابون ول میگردی جلوتو نگاه کن!
ات: هی تو که رانندگی بلد نیستی عوضی نزدیک بود بزنی بهش!
~به کی میگی عوضی دختره ولگرد؟
جنی: ولگرد عمته باهاش درست حرف بزن آشغال ..
جیمین خواست بره جلو که یکی از تو ماشین گفت : ولش کن وقت نداریم سوار شو بریم،،
جیمین: باشه هیونگ
ات سعی کرد ببینه کی تو ونه اما نتونست ببینه و ون رفت،،
جنی: ولش کن پسره عوضی ،، بیا بریم
ات: باشه بریم...
گشت و گذارشون تموم شد و رفتند خونه خودشون .. ات در و باز کرد که دید باباش نشسته رو مبل......
۷.۲k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.