پارت ۹
پارت ۹
داشتم لباس ها رو نگاه میکردم که یه لباس به چشمم اومد خیلی قشنگ بود به مغازه دار گفتم میخوام پروش کنم لباس رو داد بهم
وقتی لباس رو پوشیدم خیلی بهم میومد خیلی جذاب شده بودم به بدنم هم میومد رنگش هم سیاه فقط یکمم سینم رو نشون میداد که حالا اشکال نداره به قول بورام جووون چقد سک....(نمیخوام بی تربیت باشم 😂🤐) خب البته راستم میگه بچه تصمیم گرفتم همین لباس رو بخرم
ساعت ۴ ظهر بود از پاساژ اومدم بیرون هم خسته بودم هم گشنه حوصله درست کردن غذا رو نداشتم تصمیم گرفتم از بیرون غذا بخرم
از بیرون غذا گرفتم رفتم به سمت خونه
بعد از اینکه غذام رو خوردم دیدم ساعت ۵ گفتم یه چرتی بزنم
یک ساعت بعد
وقتی از خواب پاشدم دیدم ساعت ۶ فوری پاشدم باید قبل از اومدن یونگی به خونه باید میرفتم
رفتم یه دوش سریع گرفتم اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و صافش کردم بهم میومد
یه لاک سیاه خوشگل زدم😂
بعد شروع کردم به آرایش کردن با وسایل آرایش جدیدم
بعد از اینکه آرایشم رو تموم کردم لباسم و کفشم رو پوشیدم کیفم رو برداشتم دیدم ساعت ۸ الان ها ممکن بود یونگی بیاد رفتم کتم و سویچم رو برداشتم و رفتم ازخونه بیرون
یونگی
تو این چند ماه خیلی با ا/ت سرد شده بودم بخاطر مشغله کاری اما امروز بلاخره تموم شد تصمیم گرفتم برای اینکه از دله ا/ت
در آرم ببرمش به یه رستوران خیلی خوب وقتی رسیدم دمه خونه دیدم ا/ت داره میره بیرون اونم این وقت شب لباسش رو نگاه کردم خیلی باز و کوتاه بود چرا باید این وقت شب بره بیرون اونم با این تیپ حتما میخواد بره مهمونی خونه دوستاش اما اون هیچوقت خونه دوستاش اینجوری نمیشه اصولا دختره خوبیه اما وقتی همیشه میرفت کالاب اینجور میپوشید اونم تو دوره جوونیش اما نکنه میخواد بره کالاب بهم قول داده بود هیچوقت نره پس باید دنبالش کنم ببینم کجا میره
پایان پارت ۹
لایک کامنت یادتون نره👍❤️
لطفا ما رو به دوستاتون معرفی کنید❤️💋
داشتم لباس ها رو نگاه میکردم که یه لباس به چشمم اومد خیلی قشنگ بود به مغازه دار گفتم میخوام پروش کنم لباس رو داد بهم
وقتی لباس رو پوشیدم خیلی بهم میومد خیلی جذاب شده بودم به بدنم هم میومد رنگش هم سیاه فقط یکمم سینم رو نشون میداد که حالا اشکال نداره به قول بورام جووون چقد سک....(نمیخوام بی تربیت باشم 😂🤐) خب البته راستم میگه بچه تصمیم گرفتم همین لباس رو بخرم
ساعت ۴ ظهر بود از پاساژ اومدم بیرون هم خسته بودم هم گشنه حوصله درست کردن غذا رو نداشتم تصمیم گرفتم از بیرون غذا بخرم
از بیرون غذا گرفتم رفتم به سمت خونه
بعد از اینکه غذام رو خوردم دیدم ساعت ۵ گفتم یه چرتی بزنم
یک ساعت بعد
وقتی از خواب پاشدم دیدم ساعت ۶ فوری پاشدم باید قبل از اومدن یونگی به خونه باید میرفتم
رفتم یه دوش سریع گرفتم اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و صافش کردم بهم میومد
یه لاک سیاه خوشگل زدم😂
بعد شروع کردم به آرایش کردن با وسایل آرایش جدیدم
بعد از اینکه آرایشم رو تموم کردم لباسم و کفشم رو پوشیدم کیفم رو برداشتم دیدم ساعت ۸ الان ها ممکن بود یونگی بیاد رفتم کتم و سویچم رو برداشتم و رفتم ازخونه بیرون
یونگی
تو این چند ماه خیلی با ا/ت سرد شده بودم بخاطر مشغله کاری اما امروز بلاخره تموم شد تصمیم گرفتم برای اینکه از دله ا/ت
در آرم ببرمش به یه رستوران خیلی خوب وقتی رسیدم دمه خونه دیدم ا/ت داره میره بیرون اونم این وقت شب لباسش رو نگاه کردم خیلی باز و کوتاه بود چرا باید این وقت شب بره بیرون اونم با این تیپ حتما میخواد بره مهمونی خونه دوستاش اما اون هیچوقت خونه دوستاش اینجوری نمیشه اصولا دختره خوبیه اما وقتی همیشه میرفت کالاب اینجور میپوشید اونم تو دوره جوونیش اما نکنه میخواد بره کالاب بهم قول داده بود هیچوقت نره پس باید دنبالش کنم ببینم کجا میره
پایان پارت ۹
لایک کامنت یادتون نره👍❤️
لطفا ما رو به دوستاتون معرفی کنید❤️💋
۷.۵k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.