خبببببببببب پارت یک
خبببببببببب پارت یک
از دید دازای
بازم مثل همیشه نتونستم بخوابم بهتره برم چوچو رو بیدار کنم که صبحونه درست کنه ( تو بانگو وان هم گفته شده که دازای بلد نیست غذا درست کنه ) رفتم بالای سرش خواستم کرم بریزم ولی اینقدر ناز خوابیده بود که دلم نیومد نشستم نگاش کردم
از دید چویا
وقتی چشمامو باز کردم دازایو دیدم که داره بهم نگاه میکنه نشستم و چشمامو میمالیدم
چویا : ساعت چنده ( خوابالو )
دازای : ام صبر کن ۶: ۳۰ دقیقه
چویا : چییییییییی دیرههههه دیرهههه پاشووووو دازایییییی سریع برو آماده شووووووو تا من یه چیزی درست کنممممممم تو چرا هنوزززز نشستییییی پاشووووووووو
دازای بلند شد و رفت لباس بپوش منم رفتم سریع غذا آماده کردم غذا رو گذاشتم پیش دازای و رفتم آماده بشم
دازای غذاشو خورد و من آماده شدن
چویا : پاشو بریم کیفت یادت نره بدو
دازای : تو که اصلا چیزی نخوردی
چویا : ول کن مهم نیس بیاااا
داشتیم میرفتیم مدرسه که اکو و آتسو رو دیدیم
چویا : ها..... سلاممممممم اتسووووو سلاممممممم اکوووووووو
آتسو : ا.....سلاممممممم چویااااااا ساننننننننن
دازای و اکو : ما هم کشکیم
یدونه زدم پس کله ی دازای
چویا : نههههه تو نردبونی
آتسو : دقیقا ( خنده )
دازای : حیف دخترین
بالاخره رسیدیم ( دبیرستان و دانشگاهشون تو یه ساختمونه )
ببخشید کوتاه بود
از دید دازای
بازم مثل همیشه نتونستم بخوابم بهتره برم چوچو رو بیدار کنم که صبحونه درست کنه ( تو بانگو وان هم گفته شده که دازای بلد نیست غذا درست کنه ) رفتم بالای سرش خواستم کرم بریزم ولی اینقدر ناز خوابیده بود که دلم نیومد نشستم نگاش کردم
از دید چویا
وقتی چشمامو باز کردم دازایو دیدم که داره بهم نگاه میکنه نشستم و چشمامو میمالیدم
چویا : ساعت چنده ( خوابالو )
دازای : ام صبر کن ۶: ۳۰ دقیقه
چویا : چییییییییی دیرههههه دیرهههه پاشووووو دازایییییی سریع برو آماده شووووووو تا من یه چیزی درست کنممممممم تو چرا هنوزززز نشستییییی پاشووووووووو
دازای بلند شد و رفت لباس بپوش منم رفتم سریع غذا آماده کردم غذا رو گذاشتم پیش دازای و رفتم آماده بشم
دازای غذاشو خورد و من آماده شدن
چویا : پاشو بریم کیفت یادت نره بدو
دازای : تو که اصلا چیزی نخوردی
چویا : ول کن مهم نیس بیاااا
داشتیم میرفتیم مدرسه که اکو و آتسو رو دیدیم
چویا : ها..... سلاممممممم اتسووووو سلاممممممم اکوووووووو
آتسو : ا.....سلاممممممم چویااااااا ساننننننننن
دازای و اکو : ما هم کشکیم
یدونه زدم پس کله ی دازای
چویا : نههههه تو نردبونی
آتسو : دقیقا ( خنده )
دازای : حیف دخترین
بالاخره رسیدیم ( دبیرستان و دانشگاهشون تو یه ساختمونه )
ببخشید کوتاه بود
۵.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.