سناریو (وقتی توی جرعت و حقیقت...)
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی داریم جرعت حقیقت بازی میکنیم و ما میگیم جرعت و باید ببوسیمشون و اعضا رومون کراشن
(چان )
_ اهم...اهم...بچه ها خب بهتره که دیگه بازی رو تموم کنیم
(لینو )
بهت چشمک میزنه که لپات سرخ میشه و سرت رو پایین میندازی
_ یالا...یک بوسه دیگه
(چانگبین)
نفس عمیقی میکشه
_ خب..دیگه نمیشه کاریش کرد...بیا انجامش بدیم
(هیونجین)
ایشون اصلا خجالت مجالت حالیش نیست...
همون اول خودش دست به کار میشه یک بوسه ی جانانه میزنه به لبات و تمام
(جیسونگ )
_ خب.....نمیشه بیخیالش بشیم؟
(فلیکس )
با لبخند خجالتیی بهت خیره میشه
_ ام...اگر خودت راضی نیستی نیازی....
با گذاشتن لبات روی لباش متعجب میشه و حرفش نیمه کاله میمونه
(سونگمین )
از خداشه ولی باید جوری رفتار که که ضایع نباشه پس قیافش رو جوری که ناراضیه مثلاً میکنه و بهت خیره میشه
_ اصلا دلم نمیخواد اینکارو کنم ولی دیگه مجبورم
(جونگین)
به هیونگاش که با نگاه شیطون و حرص دراری بهش خیره بودن نگاهی انداخت
_ یاااا..چتونه ؟
#استری_کیدز
وقتی داریم جرعت حقیقت بازی میکنیم و ما میگیم جرعت و باید ببوسیمشون و اعضا رومون کراشن
(چان )
_ اهم...اهم...بچه ها خب بهتره که دیگه بازی رو تموم کنیم
(لینو )
بهت چشمک میزنه که لپات سرخ میشه و سرت رو پایین میندازی
_ یالا...یک بوسه دیگه
(چانگبین)
نفس عمیقی میکشه
_ خب..دیگه نمیشه کاریش کرد...بیا انجامش بدیم
(هیونجین)
ایشون اصلا خجالت مجالت حالیش نیست...
همون اول خودش دست به کار میشه یک بوسه ی جانانه میزنه به لبات و تمام
(جیسونگ )
_ خب.....نمیشه بیخیالش بشیم؟
(فلیکس )
با لبخند خجالتیی بهت خیره میشه
_ ام...اگر خودت راضی نیستی نیازی....
با گذاشتن لبات روی لباش متعجب میشه و حرفش نیمه کاله میمونه
(سونگمین )
از خداشه ولی باید جوری رفتار که که ضایع نباشه پس قیافش رو جوری که ناراضیه مثلاً میکنه و بهت خیره میشه
_ اصلا دلم نمیخواد اینکارو کنم ولی دیگه مجبورم
(جونگین)
به هیونگاش که با نگاه شیطون و حرص دراری بهش خیره بودن نگاهی انداخت
_ یاااا..چتونه ؟
۴۳.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.