عشق اجباری p30 (پارت اخر)
ا/ت:دیگه مشکلی نیست بابا من میخوام باهاش زندگی کنم
بابای ا/ت:چرا؟
ا/ت:چون اون هم ازم معذرت خواهی کرد هم جونمو نجات داد
بابای ا/ت:چی؟___
ا/ت:بعدا برات تعریف میکنم
ادمین:ا/ت و جونگ کوک تا ۱ ساعت خونه خانواده ی ا/ت میمونن و باهم کلی گپ میزنن ا/ت و جونگ کوک به خانواده ی ا/ت میگن که میخوان باهم ازدواج کنن و خانواده ی ا/ت هم قبول میکنن یک هفته بعد جونگ کوک و ا/ت باهم ازدواج میکنن و صاحب یه پسر کوچولو میشن.
بچه ها این فیک تموم شد لطفا تو کامنتا بگین که دوست دارین فیک بعدیچجوری باشه💋💞
#فیک
بابای ا/ت:چرا؟
ا/ت:چون اون هم ازم معذرت خواهی کرد هم جونمو نجات داد
بابای ا/ت:چی؟___
ا/ت:بعدا برات تعریف میکنم
ادمین:ا/ت و جونگ کوک تا ۱ ساعت خونه خانواده ی ا/ت میمونن و باهم کلی گپ میزنن ا/ت و جونگ کوک به خانواده ی ا/ت میگن که میخوان باهم ازدواج کنن و خانواده ی ا/ت هم قبول میکنن یک هفته بعد جونگ کوک و ا/ت باهم ازدواج میکنن و صاحب یه پسر کوچولو میشن.
بچه ها این فیک تموم شد لطفا تو کامنتا بگین که دوست دارین فیک بعدیچجوری باشه💋💞
#فیک
۵.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.