دوپارتی از مونی
۱/۲
ویو داسام
۱۷ سالمه و ی سالی میشه با نامجون ازدواج کردم راستش خیلی زود بود ولی مامان و بابام بهم گفتن زود ازدواج کنیم نامجون هم ۲۰ سالشه...
*زمان حال
فردا امتحان داشتم و هیچی نخونده بودم و اینم بگم نام خیلی روی درسام حساسه خیلیییی ینی اینقدری ک نام حواسش ب درسامه مامان بابام اینطور نبودن:/
البته نام استاد مدرسمونه و از همین میترسم
داشت کتاب میخوند رفتم رو ب روش روی مبل نشستم..
+نام*اروم
-جونم
+ف..فردا امتحان داریم عاره؟*اروم
-عاره چطور؟
+می..میشه باهام...تمرین کنی؟
-عاه..عاره برو کتابات رو بیار
سریع رفتم کتابا رو اوردم...
-خب..شرو کنیم..
نام داشت خیلی با دقت توضیح میداد
راستش امروز شرکت بوده و خیلی خستس ولی بازم باهام کار میکنه...ولی من هیچی نمیفهمیدم!
-خب متوجه شدی؟
سرمو انداختم پایین
+ن..نه*اروم
-هوف...ببین یبار دیگه توضیح میدم خب؟خوب گوش کن تا یاد بگیری
بازم شروع کرد من بازم نمیفهمیدم!!!
خیلی ترسیدم...از اینک الان پرسید چی بهش بگم...
-خب داسام...الان دیگه فهمیدی؟
+....عا...عاره*خیلی اروم
-ولی قیافت اینو نمیگه!*عصبی
بغضم گرفت...و همینطوری سرم پایین
+...بازم..نفهمیدم*اروم
-داسام خودت میدونی ک دوصت دارم و نمیتونم سرت داد بزنم ولی دیگه داری عصبیم میکنی!
فردا من نمره بیست میخام فهمیدی همیشه نباید نمره هات پایین تر از ۱۸ باشه*نسبتا بلند
بعدش رفت توی اتاق کارش و درو تقریبا محکم بست...همون لحظه اشکام شروع ب ریختن کرد...فردا کمتر از ۱۸ بشم منو تنبیه میکنه!
تا ساعت ۵داشتم تمرین میکردم و برای اولین بار کار کرد از اونجایی ک تا ساعت ۸ میتونستم بخابم وقتو تلف نکردم و رفتم خابیدم...
صب با ضربه های ارومی ک بهم وارد میشد بیدار شدم...نام بود داشت اروم با دست بهم میزد تا بیدار شم...
-بلند شو لباس بپوش*سرد
چرا اینطور حرف میزنه
+باشه*اروم
رفت بیرون و منم رفتم تا اماده بشم
.........
شرط برای پارت بعد:۲۰ لایک
ویو داسام
۱۷ سالمه و ی سالی میشه با نامجون ازدواج کردم راستش خیلی زود بود ولی مامان و بابام بهم گفتن زود ازدواج کنیم نامجون هم ۲۰ سالشه...
*زمان حال
فردا امتحان داشتم و هیچی نخونده بودم و اینم بگم نام خیلی روی درسام حساسه خیلیییی ینی اینقدری ک نام حواسش ب درسامه مامان بابام اینطور نبودن:/
البته نام استاد مدرسمونه و از همین میترسم
داشت کتاب میخوند رفتم رو ب روش روی مبل نشستم..
+نام*اروم
-جونم
+ف..فردا امتحان داریم عاره؟*اروم
-عاره چطور؟
+می..میشه باهام...تمرین کنی؟
-عاه..عاره برو کتابات رو بیار
سریع رفتم کتابا رو اوردم...
-خب..شرو کنیم..
نام داشت خیلی با دقت توضیح میداد
راستش امروز شرکت بوده و خیلی خستس ولی بازم باهام کار میکنه...ولی من هیچی نمیفهمیدم!
-خب متوجه شدی؟
سرمو انداختم پایین
+ن..نه*اروم
-هوف...ببین یبار دیگه توضیح میدم خب؟خوب گوش کن تا یاد بگیری
بازم شروع کرد من بازم نمیفهمیدم!!!
خیلی ترسیدم...از اینک الان پرسید چی بهش بگم...
-خب داسام...الان دیگه فهمیدی؟
+....عا...عاره*خیلی اروم
-ولی قیافت اینو نمیگه!*عصبی
بغضم گرفت...و همینطوری سرم پایین
+...بازم..نفهمیدم*اروم
-داسام خودت میدونی ک دوصت دارم و نمیتونم سرت داد بزنم ولی دیگه داری عصبیم میکنی!
فردا من نمره بیست میخام فهمیدی همیشه نباید نمره هات پایین تر از ۱۸ باشه*نسبتا بلند
بعدش رفت توی اتاق کارش و درو تقریبا محکم بست...همون لحظه اشکام شروع ب ریختن کرد...فردا کمتر از ۱۸ بشم منو تنبیه میکنه!
تا ساعت ۵داشتم تمرین میکردم و برای اولین بار کار کرد از اونجایی ک تا ساعت ۸ میتونستم بخابم وقتو تلف نکردم و رفتم خابیدم...
صب با ضربه های ارومی ک بهم وارد میشد بیدار شدم...نام بود داشت اروم با دست بهم میزد تا بیدار شم...
-بلند شو لباس بپوش*سرد
چرا اینطور حرف میزنه
+باشه*اروم
رفت بیرون و منم رفتم تا اماده بشم
.........
شرط برای پارت بعد:۲۰ لایک
۱۷.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.