پارت ۴۹
پارت ۴۹
ویو نامجون
اما برای ته ته این کار رو میکنم که یهو تهیونگ پیشنهاد عجیبی داد
+هیونگ میخوام برونم
نامجون : برونی؟مگه بلدی؟!!
+یسسسس
منم با تردید سوییچ رو دادم بهش و نشستم کنارش رو صندلی شاگرد
بعد ۱۰ مین جلو یه پاساژ نگه داشت و رفتیم تو و تیهونگ یه راست رفت تو مغازه ساعت فروشی
بعدم با یه ساعت برگشت بیرون
داشتیم راه میرفتیم که یه مغازه توجه ام رو جلب کرد ...
نامجون : هی ته ته
+بله هیونگ ؟!
نامجون : بیا بریم اینجا
+اوکی
رفتیم تو مغازه و هر کدوم مون یه ست دستبند و گردنبند کاپلی خریدیم (یعنی هم دستبند کاپلی ، و هم گردنبند کاپلی) .
+خب هیونگ بریم که قراره به دست جین و کوک کشته شیم( ・ั﹏・ั)
نامجون : بریم(خنده)
با هم برگشتیم خونه که جیهوپ و جیمین اومدن و در رو باز کردن
شتتتت اوضاع بد خیته
ویو تیهونگ
باهم برگشتیم خونه که جیمین و جیهوپ در رو باز کردن ؛ رفتیم تو که جین و کوک رو دیدیم نشستن رو مبل
خب .. نمیدونم چی بگم اما پشتشون بهمون بود
شوگا : عه اومدین (ツ)
نامجون و تهیونگ: سلاممم
جیمین ، جیهوپ ، شوگا : سلام
جین تا صدای ما رو شنید سلام سردی کرد و رفت بالا
یعنی الان قهره؟/:
یکم نشستیم و بعدم کوک پاشد رفت بالا
خب الان هر دوشون قهرن :|
جیهوپ : آها راستی بچه ها برید وسایلتون رو جمع کنید .
+چرا ؟
جیهوپ : چون فردا میریم جنگل
+هااااا؟جنگل؟؟؟ کی برنامه ریختین؟؟!
- موقعی که جنابعالی با نامی بیرون بودین .
نامجون : الان تیکه بود؟/:
- نه! (˘⌣˘)
+خیله خب من میرم وسایلم رو جمع کنم
جیهوپ و جیمین و شوگا و نامجون: اوکی
و بعد رفتم سمت اتاق که یه چیزی یادم اومد ...
شوگا : پَ چرا برگشتی؟
+ متفکر اینجا خونه جین هیونگِ . وسایلمم خونه خودمه |:
جیمین : برو بیار
+ :/ وادِفاز؟
- بپوش ببرمت (جدی)
+ب...باشه
سوییشرت ام رو دوباره پوشیدم و پشت کوک راه افتادم
کوک منو رسوند خونه ام و گفت
-وسایلت رو جمع کردی زنگ بزن بیام دنبالت (جدی)
+....کجا میری؟
-خونه ام که وسایلم رو جمع کنم(پوکر)
+آها باشه ، خدافظ
و دیگه چیزی نگفتم و اومدم پایین . کلید رو انداختم و رفتم داخل خونه و یه راست چمدونم رو آوردم بیرون و درش رو باز کردم
+آجومااااا؟؟
∞جانمممم؟؟
+میای کمکم؟
∞چیشده پسرم؟
+قراره با بچه ها بریم جنگل ، میخوام وسایلم رو جمع کنم .
که یهو آجوما افتاد دنبالم و همینطور که دنبالم میکرد کلی بهم قر زد
∞آخه من نمیدونم به تو چی بگم تهیونگگگگگ(داد و دوییدن)
+مگه چیکار کردم آجومااااا(دوییدن)
∞دیگه سال به دوازده ما هم نمیای خونه خودت و همش با کوک جونت هستی ، الانم که میخوای با بچه ها بری جنگل .. منی وجود ندارد نه (داد و دوییدن)
+غلط کردم آجوماااا ، ول کن . بچه ها برنامه چیدن خبببب(دوییدن)
که یهو...
ویو نامجون
اما برای ته ته این کار رو میکنم که یهو تهیونگ پیشنهاد عجیبی داد
+هیونگ میخوام برونم
نامجون : برونی؟مگه بلدی؟!!
+یسسسس
منم با تردید سوییچ رو دادم بهش و نشستم کنارش رو صندلی شاگرد
بعد ۱۰ مین جلو یه پاساژ نگه داشت و رفتیم تو و تیهونگ یه راست رفت تو مغازه ساعت فروشی
بعدم با یه ساعت برگشت بیرون
داشتیم راه میرفتیم که یه مغازه توجه ام رو جلب کرد ...
نامجون : هی ته ته
+بله هیونگ ؟!
نامجون : بیا بریم اینجا
+اوکی
رفتیم تو مغازه و هر کدوم مون یه ست دستبند و گردنبند کاپلی خریدیم (یعنی هم دستبند کاپلی ، و هم گردنبند کاپلی) .
+خب هیونگ بریم که قراره به دست جین و کوک کشته شیم( ・ั﹏・ั)
نامجون : بریم(خنده)
با هم برگشتیم خونه که جیهوپ و جیمین اومدن و در رو باز کردن
شتتتت اوضاع بد خیته
ویو تیهونگ
باهم برگشتیم خونه که جیمین و جیهوپ در رو باز کردن ؛ رفتیم تو که جین و کوک رو دیدیم نشستن رو مبل
خب .. نمیدونم چی بگم اما پشتشون بهمون بود
شوگا : عه اومدین (ツ)
نامجون و تهیونگ: سلاممم
جیمین ، جیهوپ ، شوگا : سلام
جین تا صدای ما رو شنید سلام سردی کرد و رفت بالا
یعنی الان قهره؟/:
یکم نشستیم و بعدم کوک پاشد رفت بالا
خب الان هر دوشون قهرن :|
جیهوپ : آها راستی بچه ها برید وسایلتون رو جمع کنید .
+چرا ؟
جیهوپ : چون فردا میریم جنگل
+هااااا؟جنگل؟؟؟ کی برنامه ریختین؟؟!
- موقعی که جنابعالی با نامی بیرون بودین .
نامجون : الان تیکه بود؟/:
- نه! (˘⌣˘)
+خیله خب من میرم وسایلم رو جمع کنم
جیهوپ و جیمین و شوگا و نامجون: اوکی
و بعد رفتم سمت اتاق که یه چیزی یادم اومد ...
شوگا : پَ چرا برگشتی؟
+ متفکر اینجا خونه جین هیونگِ . وسایلمم خونه خودمه |:
جیمین : برو بیار
+ :/ وادِفاز؟
- بپوش ببرمت (جدی)
+ب...باشه
سوییشرت ام رو دوباره پوشیدم و پشت کوک راه افتادم
کوک منو رسوند خونه ام و گفت
-وسایلت رو جمع کردی زنگ بزن بیام دنبالت (جدی)
+....کجا میری؟
-خونه ام که وسایلم رو جمع کنم(پوکر)
+آها باشه ، خدافظ
و دیگه چیزی نگفتم و اومدم پایین . کلید رو انداختم و رفتم داخل خونه و یه راست چمدونم رو آوردم بیرون و درش رو باز کردم
+آجومااااا؟؟
∞جانمممم؟؟
+میای کمکم؟
∞چیشده پسرم؟
+قراره با بچه ها بریم جنگل ، میخوام وسایلم رو جمع کنم .
که یهو آجوما افتاد دنبالم و همینطور که دنبالم میکرد کلی بهم قر زد
∞آخه من نمیدونم به تو چی بگم تهیونگگگگگ(داد و دوییدن)
+مگه چیکار کردم آجومااااا(دوییدن)
∞دیگه سال به دوازده ما هم نمیای خونه خودت و همش با کوک جونت هستی ، الانم که میخوای با بچه ها بری جنگل .. منی وجود ندارد نه (داد و دوییدن)
+غلط کردم آجوماااا ، ول کن . بچه ها برنامه چیدن خبببب(دوییدن)
که یهو...
۱.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.