P57 (2)
《پس منو مسخره کردی؟ این چه شوخی کردنیه دیگه!》
خندیدین و با تکیه به دیوار روی زمین نشستین. کمی بعد ریچارد دوباره جدی شد.
《ولی تو موقع حرف هایی که درباره رفتارم زدی...جدی بودی درسته؟》
نگاهش کردی و بعد از تایید حرفش دوباره ارتباط چشمیتون رو قطع کردی.
با انگشتش که زیر چونت گذاشته شد، وادار به نگاه کردن دوباره بهش شدی.
《من واقعا...متاسفم. متوجه رفتارم نشده بودم. حتما خیلی برات عجیب بوده.》
نگاهش در یک لحظه جدی شد.
《دیگه نمی ذارم همچین حسی داشته باشی. دیگه از اونی که باید باشم تغییری نمی کنم.》
بعدش هم سرش رو جلو آورد و پیشونیت رو بوسید و بعد بلند شدین.
《خب به نظرم الان بیرون رفتن خیلی مناسبه نه؟ می تونیم بقیه امروز رو کاملا باهم بگذرونیم. نظرت چیه؟》
《اره حتما!》
و بعد با خنده و آرامشی عجیب که خیلی سریع به وجود اومده بود، از اتاق بیرون رفتین.
خببب اینم پارت ۵۷ بعد از یه هفته دیگه. امیدوارم لذت ببرین و اگه مدرسه میرین، از امتحانات نوبت اول پیش رو هم لذت ببرین 😂
خندیدین و با تکیه به دیوار روی زمین نشستین. کمی بعد ریچارد دوباره جدی شد.
《ولی تو موقع حرف هایی که درباره رفتارم زدی...جدی بودی درسته؟》
نگاهش کردی و بعد از تایید حرفش دوباره ارتباط چشمیتون رو قطع کردی.
با انگشتش که زیر چونت گذاشته شد، وادار به نگاه کردن دوباره بهش شدی.
《من واقعا...متاسفم. متوجه رفتارم نشده بودم. حتما خیلی برات عجیب بوده.》
نگاهش در یک لحظه جدی شد.
《دیگه نمی ذارم همچین حسی داشته باشی. دیگه از اونی که باید باشم تغییری نمی کنم.》
بعدش هم سرش رو جلو آورد و پیشونیت رو بوسید و بعد بلند شدین.
《خب به نظرم الان بیرون رفتن خیلی مناسبه نه؟ می تونیم بقیه امروز رو کاملا باهم بگذرونیم. نظرت چیه؟》
《اره حتما!》
و بعد با خنده و آرامشی عجیب که خیلی سریع به وجود اومده بود، از اتاق بیرون رفتین.
خببب اینم پارت ۵۷ بعد از یه هفته دیگه. امیدوارم لذت ببرین و اگه مدرسه میرین، از امتحانات نوبت اول پیش رو هم لذت ببرین 😂
۳.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.