خاطرم آید که شبها با تمام آرزوها
خاطرم آید که شبها با تمام آرزوها
بوسه بر لبهای تشنه میزدیم اما دریغا
میروم غمگین و خسته با تنی سرد وشکسته
میروم اشکی بریزم با دلی در خون نشسته
کوچه ها ای کوچه ها کوچه های آشنا
بشنوید بهر خدا این قصه درد مرا
میکشم بر دوش خود کوله بار غصه راچر
بوسه بر لبهای تشنه میزدیم اما دریغا
میروم غمگین و خسته با تنی سرد وشکسته
میروم اشکی بریزم با دلی در خون نشسته
کوچه ها ای کوچه ها کوچه های آشنا
بشنوید بهر خدا این قصه درد مرا
میکشم بر دوش خود کوله بار غصه راچر
۱.۵k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.