زنگ زدم به نیازمندی های همشهری
زنگ زدم به نیازمندی های همشهری
گفتم بنویسید :
به یک تو نیازمندم ...
حالا از صبح هزاران تو به من زنگ میزنند
که هیچ کدام شان تو نیستند !
یا من آنقدر خوب هستم
که همه میخواهند تو ی من باشند
یا تو آنقدر محشر هستی
که همه دوست دارند جای تو باشند
اما هر چه که هست مهم من هستم !
چون به هیچ کس جز تو
عمرا تو نمیگویم !
الکی که نیست جانم
من برای اینکه شما را
تو صدا کنم
سیاهی شقیقه هایم را
از دست دادم ...
آهـــای تو ... !
اعتبار آگهی فردا تمام میشود
نمیخواهی به من زنگ بزنی ؟
نمیخواهی مرا از این نیازمندی
خلاص کنی ؟
آهای تو ... !
فکر من اگر نیستی
لااقل به فکر آبروی من باش !
چون من قبل از تو
ثانیه ای نیازمند نبودم ...
گفتم بنویسید :
به یک تو نیازمندم ...
حالا از صبح هزاران تو به من زنگ میزنند
که هیچ کدام شان تو نیستند !
یا من آنقدر خوب هستم
که همه میخواهند تو ی من باشند
یا تو آنقدر محشر هستی
که همه دوست دارند جای تو باشند
اما هر چه که هست مهم من هستم !
چون به هیچ کس جز تو
عمرا تو نمیگویم !
الکی که نیست جانم
من برای اینکه شما را
تو صدا کنم
سیاهی شقیقه هایم را
از دست دادم ...
آهـــای تو ... !
اعتبار آگهی فردا تمام میشود
نمیخواهی به من زنگ بزنی ؟
نمیخواهی مرا از این نیازمندی
خلاص کنی ؟
آهای تو ... !
فکر من اگر نیستی
لااقل به فکر آبروی من باش !
چون من قبل از تو
ثانیه ای نیازمند نبودم ...
۱۲.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۰