p30
طبقه بالا و زدیم و رفتیم طبقه بار
- کیمی صدا خیلی بلنده الان کر میشم
^ عب نداره عادت میکنی .
رفتیم جلو تر و نشستیم رو صندلی میز بار .
^ خب چند درصد؟
- امم کمتر باشه
^ نههه. درصدش بیشتر باشه بیشتر حال میده .
^ آقا لطفا یک ۹۵ درصد
- کیمی نباید مست کنیم
^ حالا یک دفعه ک صد دفعه نمیشه
الکل و اورد و کیمی برام ریخت .
^ خب بسلامتی خودتو کوک و من (خنده)
- یس
لیوانامونو زدیم بهم .. بعد از چند لیوان حس کردم تعادلم دست خودم نیست.. کیمی زودتر از من هوشیاری شو از دست دادش منم داشتم همونجور میشدم...
کوک ویو
+ خب عمو .. خیلی پیر شدی دیگه
ع.چ: هعی ازم داری جلو میزنی ...
+ هه.. بریم دیگه دیر شدش .. ا.ت و کیمی کجان؟
ع.چ: با آسانسور رفتن طبقه ۱ .(بیلیارد طبقه همکفه)
+ عا من میرم شما برید تو ماشین
ع.چ: باشه عمو.
عمو چان رفت رسیدم طبقه اول .. حالا چجوری پیداشون کنم.. همه جارو گشتم داشت اعصابم خورد میشد .. اینا کجان؟
رفتم وسط دنس دیدم ا،ت و کیمی مستن و دارن هی تلو تلو میخورن... تعادلوشونو از دست داده بودن خیلی عصبی بودم.. ا.ت روی پای یک مرد نشسته بود خیلی مست بود کیمی وسط داشت میرقصید با عصبانیت رفتم طرف ا.ت و اون مرده ...
+ ا.ت پاشو بریم ! (عصبی )
مرده: تو چکارش باشی؟
+ دوست پسرش
مرده: الان ماله من وقتی کارم با این خوشگل تموم شد میدمش .
مرتیکه عوضی .! دست ا،ت و گرفتم و کشوندم ازروی پای مرده بیرون و به صورت یارو فقط مشت میزدم حالم دست خودم نبود ... حسی بهم میداد انگار به یک تیکه قلبم تج__اوز شده ،.(آخی بچم)
انقد یارو و زدم اونم منو با یک تیکه شیشه خراش کشید روی سینم،.. فقط میزدمش تا بیهوش شد .. دماغم خون میومد سینم هم همینطور.. بلند شدم از روی یارو ا،ت همش بهم میچسبید دست میکشید بهم داشتم کنترل خودمو از دست میدادم اما خودمو نگه داشتم . دست ا،ت و کیمی و کشیدم و دنبال خودم کشوندم تو آسانسور
^ ا،ت یارو کراش زده بود رووووت (خیلی مست)
- وای آرهههه دی))کش زیرم باد کرده بووود(داغون مسته)
+ خفه شید (عربده)
سمت ماشین بردمشون نشوندمشون عقب عمو چان جلو نشسته بود.
تا تو ماشین فقط میخندیدن و هی از حال میرفتن
ع.چ: عمو مطمئنی خوبن؟؟ دکتر نبریمشون؟
+ ن مستن فردا خوب میشن .
رسیدیم عمارت یکی از نگهبانا کیمی و براید بغل کرد و گذاشت تو اتاقش منم ا،ت و براید بغل کردم گذاشتمش رو تخت منم باهاش رو صورتش اومدم . خیمه زدم روش دستم زیر سرش بود
+ این چ کاری بود کردی با خودت ....
(ا.ت بی حال و بیهوش بود تقریبا)
نمی تونستم خودمو در مقابل لباش نگه دارم... الان خیلی مسته .. چیزی یادش نمیاد ..
لبامو گذاشتم رو لبا**ش مک میزدم یه حالی داشتم بیشتر تح*ریکم میکرد.. فهمیدم نفس داره کم میاره ازش جدا شدم ورفتم حموم (وایی🙂)
بچه ها از صب بیرون بودم صاری )
طبقه بالا و زدیم و رفتیم طبقه بار
- کیمی صدا خیلی بلنده الان کر میشم
^ عب نداره عادت میکنی .
رفتیم جلو تر و نشستیم رو صندلی میز بار .
^ خب چند درصد؟
- امم کمتر باشه
^ نههه. درصدش بیشتر باشه بیشتر حال میده .
^ آقا لطفا یک ۹۵ درصد
- کیمی نباید مست کنیم
^ حالا یک دفعه ک صد دفعه نمیشه
الکل و اورد و کیمی برام ریخت .
^ خب بسلامتی خودتو کوک و من (خنده)
- یس
لیوانامونو زدیم بهم .. بعد از چند لیوان حس کردم تعادلم دست خودم نیست.. کیمی زودتر از من هوشیاری شو از دست دادش منم داشتم همونجور میشدم...
کوک ویو
+ خب عمو .. خیلی پیر شدی دیگه
ع.چ: هعی ازم داری جلو میزنی ...
+ هه.. بریم دیگه دیر شدش .. ا.ت و کیمی کجان؟
ع.چ: با آسانسور رفتن طبقه ۱ .(بیلیارد طبقه همکفه)
+ عا من میرم شما برید تو ماشین
ع.چ: باشه عمو.
عمو چان رفت رسیدم طبقه اول .. حالا چجوری پیداشون کنم.. همه جارو گشتم داشت اعصابم خورد میشد .. اینا کجان؟
رفتم وسط دنس دیدم ا،ت و کیمی مستن و دارن هی تلو تلو میخورن... تعادلوشونو از دست داده بودن خیلی عصبی بودم.. ا.ت روی پای یک مرد نشسته بود خیلی مست بود کیمی وسط داشت میرقصید با عصبانیت رفتم طرف ا.ت و اون مرده ...
+ ا.ت پاشو بریم ! (عصبی )
مرده: تو چکارش باشی؟
+ دوست پسرش
مرده: الان ماله من وقتی کارم با این خوشگل تموم شد میدمش .
مرتیکه عوضی .! دست ا،ت و گرفتم و کشوندم ازروی پای مرده بیرون و به صورت یارو فقط مشت میزدم حالم دست خودم نبود ... حسی بهم میداد انگار به یک تیکه قلبم تج__اوز شده ،.(آخی بچم)
انقد یارو و زدم اونم منو با یک تیکه شیشه خراش کشید روی سینم،.. فقط میزدمش تا بیهوش شد .. دماغم خون میومد سینم هم همینطور.. بلند شدم از روی یارو ا،ت همش بهم میچسبید دست میکشید بهم داشتم کنترل خودمو از دست میدادم اما خودمو نگه داشتم . دست ا،ت و کیمی و کشیدم و دنبال خودم کشوندم تو آسانسور
^ ا،ت یارو کراش زده بود رووووت (خیلی مست)
- وای آرهههه دی))کش زیرم باد کرده بووود(داغون مسته)
+ خفه شید (عربده)
سمت ماشین بردمشون نشوندمشون عقب عمو چان جلو نشسته بود.
تا تو ماشین فقط میخندیدن و هی از حال میرفتن
ع.چ: عمو مطمئنی خوبن؟؟ دکتر نبریمشون؟
+ ن مستن فردا خوب میشن .
رسیدیم عمارت یکی از نگهبانا کیمی و براید بغل کرد و گذاشت تو اتاقش منم ا،ت و براید بغل کردم گذاشتمش رو تخت منم باهاش رو صورتش اومدم . خیمه زدم روش دستم زیر سرش بود
+ این چ کاری بود کردی با خودت ....
(ا.ت بی حال و بیهوش بود تقریبا)
نمی تونستم خودمو در مقابل لباش نگه دارم... الان خیلی مسته .. چیزی یادش نمیاد ..
لبامو گذاشتم رو لبا**ش مک میزدم یه حالی داشتم بیشتر تح*ریکم میکرد.. فهمیدم نفس داره کم میاره ازش جدا شدم ورفتم حموم (وایی🙂)
بچه ها از صب بیرون بودم صاری )
۱۱.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.