رمان
#عشق_کهنه_و_اتفاقی
.
#پارت۱
.
.
_وقتی بهت میگم سریع باید سریع انجامش بدی!!
-دختره احمق ... زشت بد ترکیب ...
-شبیه عقب مونده هاست
.
.
در باز شد سرم رو چرخوندم قبل از اینکه کار بکنم لب از لب باز کرد:
.
+هیاااا.... نام هه جی تا کی میخوای به این رفتارت ادامه بدی ؟!؟
فکر میکنی جالب؟!...
تو فقط چون ازت خوشگل تره بهش زور میگی
.
_چی این از من خوشگل تره؟!
.
+اره ، خیلی، نام سو پاشو بریم ...
.
لحضه ای از تعجب سر جام موندم
.
+پس چرا نشستی پاشو دیگه نترس جرئت نداره دیگه بهت زور بگه
.
تا خواستم پاشم :
.
.
_نام سو اگه از جان تکون بخوری پات رو قلم میکنم
+گفتم پاشو ... این بالا سرده بیشتر از این منتظر نمیمونم ...
.
+خیل خوب دستت رو بده به من
_ نشنیدی چی گفتم ؟ اگه پا...
_ ولش کن بیا بریم
در که بسته شد حس عجیبی بهم دست داد احساس میکردم از زندانی که توش بودم بیرون آمدم
به هر حال
این مهم بود رامی آمد کمک من دختری که نه با کسی حرف میزد نه کاری داشت همیشه ته کلاس خواب بود
.
.
داشتم آروم از پله ها پایین میرفتم که پام پیچ خورد نفهمیدم چی شد ولی یه دفعه دیدم رامی جلوم وایستاده و من رو هوام
.
.
.
افتادم زمین ولی از چیزی که فکر میکردم نرم تر بود چشمام رو وا کردم وای اتفاقی که نباید افتاد
.
#پارت۱
.
.
_وقتی بهت میگم سریع باید سریع انجامش بدی!!
-دختره احمق ... زشت بد ترکیب ...
-شبیه عقب مونده هاست
.
.
در باز شد سرم رو چرخوندم قبل از اینکه کار بکنم لب از لب باز کرد:
.
+هیاااا.... نام هه جی تا کی میخوای به این رفتارت ادامه بدی ؟!؟
فکر میکنی جالب؟!...
تو فقط چون ازت خوشگل تره بهش زور میگی
.
_چی این از من خوشگل تره؟!
.
+اره ، خیلی، نام سو پاشو بریم ...
.
لحضه ای از تعجب سر جام موندم
.
+پس چرا نشستی پاشو دیگه نترس جرئت نداره دیگه بهت زور بگه
.
تا خواستم پاشم :
.
.
_نام سو اگه از جان تکون بخوری پات رو قلم میکنم
+گفتم پاشو ... این بالا سرده بیشتر از این منتظر نمیمونم ...
.
+خیل خوب دستت رو بده به من
_ نشنیدی چی گفتم ؟ اگه پا...
_ ولش کن بیا بریم
در که بسته شد حس عجیبی بهم دست داد احساس میکردم از زندانی که توش بودم بیرون آمدم
به هر حال
این مهم بود رامی آمد کمک من دختری که نه با کسی حرف میزد نه کاری داشت همیشه ته کلاس خواب بود
.
.
داشتم آروم از پله ها پایین میرفتم که پام پیچ خورد نفهمیدم چی شد ولی یه دفعه دیدم رامی جلوم وایستاده و من رو هوام
.
.
.
افتادم زمین ولی از چیزی که فکر میکردم نرم تر بود چشمام رو وا کردم وای اتفاقی که نباید افتاد
۲.۱k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.