پارت 7
کوک:چرا اینقدر لباستاتون بازه(داد)
ا/ت:بیانه(متاسفم، بغضی)
سوا:چرا بیاد متاسف باشیم اهای باهمتونم قاتل های زنجیره ای
نامجون:چی گفتی (تعجب)
سوا:قاتل های زنجیره ای
جیمین:کی این رو بهت گفته(عربده)
ا/ت و سوا داخل خودشون فرو رفتن و بی صدا اشک میریختن
جین:بچه ها چتونه بیاین حرف بزنیم برید بشینید روی مبل همه رفتن روی مبل نشستن و
جین:حالا بگید چی شده؟
ا/ت :خب راستش اون روز که گفتیم بریم شهربازی گفتین کار دارین، ماخواستیم ببینیم کجا می رین که شاهد قاتل بودن شما و قتل 2 نفر شدیم
شوگا:هی شما بد برداشت کردید
تهیونگ:موضوع اینه که شما ها رو برای زی..ر خواب...ی میخواستن ما از روی عصبانیت این کار رو کردیم
سوا:باشه ولی
ا/ت :آره باشه ولی ما هنوز با دونفرتون آشتی نکردیما(رو با جونکوک)
سوا :آره راست میگا(رو با جیمین)
که همه خندیدن (دخترا، همه ی اعضا)
کوک :خانم های محترم من و داداشم رو میبخشید(خنده)
ا/ت:به شرطی که بریم شهربازی
جیمین:باشه با عنوان آشتی کنون میریم
سوا:واقعا(ذوق)
جیمین:آره دختر کوچولو
سوا:یااااا من کوچولو نیستم
کوک:خیلی بهم میاین مبارکه (همه دست زدن)
جیمین :خب بریم شهربازی که قراره شاهد یک اتفاق باشیم
پسرا آماده شدن رفتن سوار ماشین شدن
<داخل ماشین >
کوک:لباست یکم باز نیست
ا/ت:حالا باز باشه یا بسته امشب که هیچکس جرعت نداره بیاد بیرون(خنده)
کوک:درسته (خنده)
¦¦شهربازی ¦¦
اونجا هیچکس بجز اعضا و دختر ها نبودن کلی وسایل سوار شدن قرار شدن برن ترن هوایی(جیمین ترس از ارتفاع داره ولی چون........... میره)
ادمین :سانسور کردم ولی در ادامه میفهمید
رفتن سوار شدن هنوز یکم دیگه مونده بود که برن پایین جمینین بقل سوا نشسته
جیمین:سوا (ترس، داد)
سوا :چیشده(نگران)
جیمین : ترس از ارتفاع دارم(لکنت، ترس، داد آخرش رو بلند گفت)
سوا:چرا سوار شدی(تعجب، نگران)
جیمین:چون......
منتظر پارت بعد باشید
بخاطر مدرسه نمیتونم زود به زود بزارم درک کنید:(
(این رو هم بدونید از وقتی ا/ت و سوا اومدن اون شهر دیگه تاریک نیست شما توی اسلاید دوم هم میتونید شهربازی و هم میتونید شهر جدید رو ببینید
ا/ت:بیانه(متاسفم، بغضی)
سوا:چرا بیاد متاسف باشیم اهای باهمتونم قاتل های زنجیره ای
نامجون:چی گفتی (تعجب)
سوا:قاتل های زنجیره ای
جیمین:کی این رو بهت گفته(عربده)
ا/ت و سوا داخل خودشون فرو رفتن و بی صدا اشک میریختن
جین:بچه ها چتونه بیاین حرف بزنیم برید بشینید روی مبل همه رفتن روی مبل نشستن و
جین:حالا بگید چی شده؟
ا/ت :خب راستش اون روز که گفتیم بریم شهربازی گفتین کار دارین، ماخواستیم ببینیم کجا می رین که شاهد قاتل بودن شما و قتل 2 نفر شدیم
شوگا:هی شما بد برداشت کردید
تهیونگ:موضوع اینه که شما ها رو برای زی..ر خواب...ی میخواستن ما از روی عصبانیت این کار رو کردیم
سوا:باشه ولی
ا/ت :آره باشه ولی ما هنوز با دونفرتون آشتی نکردیما(رو با جونکوک)
سوا :آره راست میگا(رو با جیمین)
که همه خندیدن (دخترا، همه ی اعضا)
کوک :خانم های محترم من و داداشم رو میبخشید(خنده)
ا/ت:به شرطی که بریم شهربازی
جیمین:باشه با عنوان آشتی کنون میریم
سوا:واقعا(ذوق)
جیمین:آره دختر کوچولو
سوا:یااااا من کوچولو نیستم
کوک:خیلی بهم میاین مبارکه (همه دست زدن)
جیمین :خب بریم شهربازی که قراره شاهد یک اتفاق باشیم
پسرا آماده شدن رفتن سوار ماشین شدن
<داخل ماشین >
کوک:لباست یکم باز نیست
ا/ت:حالا باز باشه یا بسته امشب که هیچکس جرعت نداره بیاد بیرون(خنده)
کوک:درسته (خنده)
¦¦شهربازی ¦¦
اونجا هیچکس بجز اعضا و دختر ها نبودن کلی وسایل سوار شدن قرار شدن برن ترن هوایی(جیمین ترس از ارتفاع داره ولی چون........... میره)
ادمین :سانسور کردم ولی در ادامه میفهمید
رفتن سوار شدن هنوز یکم دیگه مونده بود که برن پایین جمینین بقل سوا نشسته
جیمین:سوا (ترس، داد)
سوا :چیشده(نگران)
جیمین : ترس از ارتفاع دارم(لکنت، ترس، داد آخرش رو بلند گفت)
سوا:چرا سوار شدی(تعجب، نگران)
جیمین:چون......
منتظر پارت بعد باشید
بخاطر مدرسه نمیتونم زود به زود بزارم درک کنید:(
(این رو هم بدونید از وقتی ا/ت و سوا اومدن اون شهر دیگه تاریک نیست شما توی اسلاید دوم هم میتونید شهربازی و هم میتونید شهر جدید رو ببینید
۶۱۱
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.