فیک moon river 💙🌧پارت²⁰
اگه کسی اتفاقات امروز رو بیرون از قصر بازگو کنه بشدت مجازاتش میکنم....از وزیر داداگستری میخوام راجب مسموم کردن ملکه تحقیق کنن....با مسئله ضروریه....اختیار مدام رو به سرپرست طبیبان قصر برای مداوای ایشون و امپراطور میدم و از وزیر خزانه و فرماندار میخوام به وضعیت شهر و کشور سامان بدن....نباید مردم نگران و مضطرب بشن....
وزرا « اطاعت میشه ملکه دربار
یئون « وزیر مین...وزیر جانگ...به کمکتون احتیاج دارم پس لطفا دنبالم بیاین....جلسه به پایان رسید...منتظر نتیجه کارتون هستم.....
جیهوپ « من و یونگی دوستای صمیمی بودیم و با هم به قصر اومدیم....نظر امپراطور قبلی رو جَلو کردیم و الان این مقام ها رو داریم....من تنها کسی بودم که جزو ملکه و امپراطور و خانواده یونگی از ماجرای ملکه خبر داشتم و بار ها و بارها با یونگی توی این دو ماهی که شناختمش به دیدنش رفتم و بهم میگه عمو....پشت سر یئون به اقامتگاهش رفتیم و تا نشست سرجاش آبغوره گرفت....تمام تصوراتمون از اینکه بزرگ شده محو شد....
جیهوپ « یاعععع...ملکه ی من....قرار بود قوی باشید
یئون « آخه من چطور یه کشور رو اداره کنم؟هققق...اگه خرابکاری کنم چی؟ نمیخوام امپراطور توی دردسر بیفته
یونگی « ملکه ی من تو همین الانشم چند دقیقه پیش کشور رو اداره میکردی و کارت اونقدر بی نقص بود که وزرا هیچ بهانه ای برای مخالفت نداشتن....تازه من و هوسوکم هستیم...پس حس نکن تنهایی
یئون « ممنون پدر....الان باید چیکار کنم؟ یعنی امپراطور الان چه برنامه ای داشتن؟
یونگی « میدونم سخته اما امروز مهمان هامون از شیلا به اینجان میان و باید به استقبالش برید....چون شخص امپراطور شیلا به جای سفیرشون اومده
یئون «........
یونگی « ملکه....
یئون « چرا من جای امپراطور بیهوش نشدمممم...
جیهوپ « خودتون رو دست کم نگیرید....
یئون « آییی....خب پس بریم...
یونگی « الان باید از مهره مخصوص ملکه به جای مهر امپراطور استفاده کنید پس اونو بیارید....مطمئنم امپراطور شیلا با دیدن ملکه قدرتمندی چون شما انگشت به دهان میمونه
یئون « امیدوارم....
راوی « امپراطور شیلا به گوگوریو رسیده بود و یئون با وزرا به استقبالشون رفت...شهر بر خلاف اوضاع قصر اروم بود و اینو مدیون ملکه دور اندیششون یئون بودن....با رسیدنشون به کاروان امپراطور شیلا همه تعظیم کردن....امپراطور شیلا اول تعجب کرد اما بعدش به خودش مسلط شد و گفت
یوجین ( امپراطور شیلا)« شما باید ملکه گوگوریو باشید درسته؟
یئون « بله امپراطور لی....متاسفانه امپراطور بیمار هستن و بنده برای استقبال از شما اومدم...امیدوارم امپراطور ناراحت نشن و ما رو درک کنن
یوجین « مشکلی نیست ملکه....همین که یکی از ستون های کشور به اینجا اومده کافیه...
وزرا « اطاعت میشه ملکه دربار
یئون « وزیر مین...وزیر جانگ...به کمکتون احتیاج دارم پس لطفا دنبالم بیاین....جلسه به پایان رسید...منتظر نتیجه کارتون هستم.....
جیهوپ « من و یونگی دوستای صمیمی بودیم و با هم به قصر اومدیم....نظر امپراطور قبلی رو جَلو کردیم و الان این مقام ها رو داریم....من تنها کسی بودم که جزو ملکه و امپراطور و خانواده یونگی از ماجرای ملکه خبر داشتم و بار ها و بارها با یونگی توی این دو ماهی که شناختمش به دیدنش رفتم و بهم میگه عمو....پشت سر یئون به اقامتگاهش رفتیم و تا نشست سرجاش آبغوره گرفت....تمام تصوراتمون از اینکه بزرگ شده محو شد....
جیهوپ « یاعععع...ملکه ی من....قرار بود قوی باشید
یئون « آخه من چطور یه کشور رو اداره کنم؟هققق...اگه خرابکاری کنم چی؟ نمیخوام امپراطور توی دردسر بیفته
یونگی « ملکه ی من تو همین الانشم چند دقیقه پیش کشور رو اداره میکردی و کارت اونقدر بی نقص بود که وزرا هیچ بهانه ای برای مخالفت نداشتن....تازه من و هوسوکم هستیم...پس حس نکن تنهایی
یئون « ممنون پدر....الان باید چیکار کنم؟ یعنی امپراطور الان چه برنامه ای داشتن؟
یونگی « میدونم سخته اما امروز مهمان هامون از شیلا به اینجان میان و باید به استقبالش برید....چون شخص امپراطور شیلا به جای سفیرشون اومده
یئون «........
یونگی « ملکه....
یئون « چرا من جای امپراطور بیهوش نشدمممم...
جیهوپ « خودتون رو دست کم نگیرید....
یئون « آییی....خب پس بریم...
یونگی « الان باید از مهره مخصوص ملکه به جای مهر امپراطور استفاده کنید پس اونو بیارید....مطمئنم امپراطور شیلا با دیدن ملکه قدرتمندی چون شما انگشت به دهان میمونه
یئون « امیدوارم....
راوی « امپراطور شیلا به گوگوریو رسیده بود و یئون با وزرا به استقبالشون رفت...شهر بر خلاف اوضاع قصر اروم بود و اینو مدیون ملکه دور اندیششون یئون بودن....با رسیدنشون به کاروان امپراطور شیلا همه تعظیم کردن....امپراطور شیلا اول تعجب کرد اما بعدش به خودش مسلط شد و گفت
یوجین ( امپراطور شیلا)« شما باید ملکه گوگوریو باشید درسته؟
یئون « بله امپراطور لی....متاسفانه امپراطور بیمار هستن و بنده برای استقبال از شما اومدم...امیدوارم امپراطور ناراحت نشن و ما رو درک کنن
یوجین « مشکلی نیست ملکه....همین که یکی از ستون های کشور به اینجا اومده کافیه...
۸۶.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.