ارباب مافیا پارت ۶
ویو ات
/ آت راستش من
صدای زنگ در اومد
_ یه دقیقا وایسا الان میام
رفتم پایین و بستم رو تحویل گرفتم و دوباره اومدم پیش کوک
_ چیزی میخواستی بگی ؟
/ اممم... نه چیز مهمی نبود ... اون چیه ؟
بسته رو باز کردم و یازده تا کتاب ریاضی دادم دست کوک
_ ریاضی توی کار شما مافیا ها خیلی بدرد می خوره ولی تو خیلی خنگی . باید همه ی این کتاب هارو بخونی . منم دیگه باید برم
/ کجا میری ؟
/ پیش تاتا . مگه من جز این پنج تا امارت ( جین پیش کوک هست ، جیهوپ پیش نامجون ) جای دیگه ای دارم برم
/ آت اینطوری میخوای بری ؟
_ مگه چطوری هستم ؟
/ خوببببب
یهو یادم اومد هنوز مدل موی ترسناک و لباس ترسناک دارم
_ اهاااا
رفتم توی اتاق خودم و خودی سفید مورد علاقه ام رو پوشیدم و رفتم پیش تاتا
ویو کوک
بعد رفتن آت یه نگاهی به حجم کتاب ها انداختم . هر کدومشون ۱۰۰۰۰۰۰ تا صفحه داشتن 😩😩 خیلی حوصله سر بره . کتاب هارو گذاشتم کنار . رفتم سمت کتاب خونه که دفترچه ای افتاد بیرون . دفتر چه رو برداشتم بخونم دیدم دفترچه بیمه ی اته
/ ۲ روز دیگه تولد مونه ( کوک و آت تو یه روز به دنیا اومدن )
_ ۲ روز دیگه تولدته .. امممم پس باید برات کادو بخرم
دو روز بعد
ویو آت
یه میز درست کردم با کیک و آبمیوه و شیرینی
_ امیدوارم خوشش بیاد
/ از چی خوشش بیاد ؟
_ کوک غافلگیرم کردی . تولدت مبارک . بیا بشین برات میز آماده کردم . آها یه چیزی یادم رفت
رفتم بالا و یه گردنبند جغد که شبیه دستبند خودم بود آوردم و رفتم پایین . کوک رو صندلی نشسته بود گردنبند رو انداختم دور گردنش ( گردنبند اسلاید ۳)
/ آت تولد تو هم مبارک بیا اینم کادو ی تو ( اسلاید ۲ )
یه لباس خیلی کیوت بود
_ خوشگله خوشگله خوشگله خوشگله دوسششش دارممم
کوک یه لبخند ملیح زد
_ راستش کوک من...
صدای بنگ تفنگ اومد . خواستم برگردم نگاه کنم که افتادم روی کوک و کنترل بدنم دست خودم نبود و چشمم سیاهی رفت
ویو کوک
آت یکهو افتاد روی من و چشماش رو بست
زدم پشت آت
/ آت ، آت بیدار شو . این اصلا شوخی خوبی نیست ها
یهو دیدم گرم شد و دیدم دستم خونی شده . خون از خودی آت بود
/ آتتت ، اتتتتتتت یکی جین رو خبر کنه ، جیییییننن
نیم ساعت بعد
جین از اتاق عمل اومد بیرون
/ آت . جین آت حالش خوبه ؟
.۰ راستش آت .....
به جای ۲ تا پارت یه پارت طولانی گذاشتم .
اگه کامنت نزارید از پارت بعد خبری نیست
/ آت راستش من
صدای زنگ در اومد
_ یه دقیقا وایسا الان میام
رفتم پایین و بستم رو تحویل گرفتم و دوباره اومدم پیش کوک
_ چیزی میخواستی بگی ؟
/ اممم... نه چیز مهمی نبود ... اون چیه ؟
بسته رو باز کردم و یازده تا کتاب ریاضی دادم دست کوک
_ ریاضی توی کار شما مافیا ها خیلی بدرد می خوره ولی تو خیلی خنگی . باید همه ی این کتاب هارو بخونی . منم دیگه باید برم
/ کجا میری ؟
/ پیش تاتا . مگه من جز این پنج تا امارت ( جین پیش کوک هست ، جیهوپ پیش نامجون ) جای دیگه ای دارم برم
/ آت اینطوری میخوای بری ؟
_ مگه چطوری هستم ؟
/ خوببببب
یهو یادم اومد هنوز مدل موی ترسناک و لباس ترسناک دارم
_ اهاااا
رفتم توی اتاق خودم و خودی سفید مورد علاقه ام رو پوشیدم و رفتم پیش تاتا
ویو کوک
بعد رفتن آت یه نگاهی به حجم کتاب ها انداختم . هر کدومشون ۱۰۰۰۰۰۰ تا صفحه داشتن 😩😩 خیلی حوصله سر بره . کتاب هارو گذاشتم کنار . رفتم سمت کتاب خونه که دفترچه ای افتاد بیرون . دفتر چه رو برداشتم بخونم دیدم دفترچه بیمه ی اته
/ ۲ روز دیگه تولد مونه ( کوک و آت تو یه روز به دنیا اومدن )
_ ۲ روز دیگه تولدته .. امممم پس باید برات کادو بخرم
دو روز بعد
ویو آت
یه میز درست کردم با کیک و آبمیوه و شیرینی
_ امیدوارم خوشش بیاد
/ از چی خوشش بیاد ؟
_ کوک غافلگیرم کردی . تولدت مبارک . بیا بشین برات میز آماده کردم . آها یه چیزی یادم رفت
رفتم بالا و یه گردنبند جغد که شبیه دستبند خودم بود آوردم و رفتم پایین . کوک رو صندلی نشسته بود گردنبند رو انداختم دور گردنش ( گردنبند اسلاید ۳)
/ آت تولد تو هم مبارک بیا اینم کادو ی تو ( اسلاید ۲ )
یه لباس خیلی کیوت بود
_ خوشگله خوشگله خوشگله خوشگله دوسششش دارممم
کوک یه لبخند ملیح زد
_ راستش کوک من...
صدای بنگ تفنگ اومد . خواستم برگردم نگاه کنم که افتادم روی کوک و کنترل بدنم دست خودم نبود و چشمم سیاهی رفت
ویو کوک
آت یکهو افتاد روی من و چشماش رو بست
زدم پشت آت
/ آت ، آت بیدار شو . این اصلا شوخی خوبی نیست ها
یهو دیدم گرم شد و دیدم دستم خونی شده . خون از خودی آت بود
/ آتتت ، اتتتتتتت یکی جین رو خبر کنه ، جیییییننن
نیم ساعت بعد
جین از اتاق عمل اومد بیرون
/ آت . جین آت حالش خوبه ؟
.۰ راستش آت .....
به جای ۲ تا پارت یه پارت طولانی گذاشتم .
اگه کامنت نزارید از پارت بعد خبری نیست
۳.۰k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.