part 54
#part_54
#فرار
اونم بیشتر سکوت کرد فک کردم تماس قطع شده گفتم
- الو ؟؟
تند گفت
- ه...هچیی نیکا باید برم صدام میزنن
صدایی نشنیدم که صداش بزنه ولی چیزیم نگفتم یه لحظه حواسم پرت شد و گفتم
- برو سلام برسون
یهو دوتامون ساکت شدیم عسل ناراحت گفت
- اگه میشد سلامتیتو برسونم الان مامانت اینجوری نبود
بغضم نذاشت ادامه بدم و فقط گفتم
- زنگ میزنم خداحافظ
حتی نزاشتم خداحافظی کنه گوشی و خاموش کردم و پرت کردم تو ساک دستامو رو چشمام فشار دادم نه نه الان وقتش نبود ولی بازم راه نفسم بسته شده بود بازم نفسام تند و کشیده شده بود اولین قطره اشکم هنوز کاملا پایین نریخته بود که سیل اشکام صورتمو طی چند ثانیه خیس کردن انگار مسابقه گذاشته بودن گلوم درد میکرد مال همون بغض لعنتیم بود که اشکامم ارومش نمیکرد انگار اتاق هوا نداشت تند بلند شدم و رفتم سمت بالکن کوچیک اتاق قبلا دیده بودمش درشو باز کردم و انگار موجی از هوای خنک حالمو اورد سر جاش ولی هنوزم صورتم خیس بود خدایا چرا باید واسه من این اتفاقا میوفتاد ؟ چرا هیچی درست نیست ؟اصلا راه برگشتی هست ؟من طاقتشو دارم ؟اشکامو از رو صورتم پاک کردم فین فین کردنام رو اعصابم بود یهو صدایی پشت سرم باعث شد بپرم هوا
- وقتی گریه میکنی خیلی زشت میشی میدونستی؟
سریع برگشتمو دستمو گذاشتم رو قلبم چشماش که زیر نور خورشید روشن شده بود بین چشمای اشکیم در نوسان بود و
باعث میشد عصبی بشم لعنتی این دومین بار بود اشکامو میدید تند تند دست کشید رو صورتم اینم درگیره ها من سر غلطی که کردم دارم دق میکنم این تو فکر قیافمه یه چیزی تو سرم گفت اینم پسره دیگه .هم جنس سامان ولی یه حس عجیبم اینو رد میکرد اون کمکم کرده بود دوباره یه صدایی تو سرم پیچید اون بهت نیاز داشت به خودم گفتم من اول بهش نیاز داشتم سرمو تکون دادم تا حواسم بیاد سر جاش
#فرار
اونم بیشتر سکوت کرد فک کردم تماس قطع شده گفتم
- الو ؟؟
تند گفت
- ه...هچیی نیکا باید برم صدام میزنن
صدایی نشنیدم که صداش بزنه ولی چیزیم نگفتم یه لحظه حواسم پرت شد و گفتم
- برو سلام برسون
یهو دوتامون ساکت شدیم عسل ناراحت گفت
- اگه میشد سلامتیتو برسونم الان مامانت اینجوری نبود
بغضم نذاشت ادامه بدم و فقط گفتم
- زنگ میزنم خداحافظ
حتی نزاشتم خداحافظی کنه گوشی و خاموش کردم و پرت کردم تو ساک دستامو رو چشمام فشار دادم نه نه الان وقتش نبود ولی بازم راه نفسم بسته شده بود بازم نفسام تند و کشیده شده بود اولین قطره اشکم هنوز کاملا پایین نریخته بود که سیل اشکام صورتمو طی چند ثانیه خیس کردن انگار مسابقه گذاشته بودن گلوم درد میکرد مال همون بغض لعنتیم بود که اشکامم ارومش نمیکرد انگار اتاق هوا نداشت تند بلند شدم و رفتم سمت بالکن کوچیک اتاق قبلا دیده بودمش درشو باز کردم و انگار موجی از هوای خنک حالمو اورد سر جاش ولی هنوزم صورتم خیس بود خدایا چرا باید واسه من این اتفاقا میوفتاد ؟ چرا هیچی درست نیست ؟اصلا راه برگشتی هست ؟من طاقتشو دارم ؟اشکامو از رو صورتم پاک کردم فین فین کردنام رو اعصابم بود یهو صدایی پشت سرم باعث شد بپرم هوا
- وقتی گریه میکنی خیلی زشت میشی میدونستی؟
سریع برگشتمو دستمو گذاشتم رو قلبم چشماش که زیر نور خورشید روشن شده بود بین چشمای اشکیم در نوسان بود و
باعث میشد عصبی بشم لعنتی این دومین بار بود اشکامو میدید تند تند دست کشید رو صورتم اینم درگیره ها من سر غلطی که کردم دارم دق میکنم این تو فکر قیافمه یه چیزی تو سرم گفت اینم پسره دیگه .هم جنس سامان ولی یه حس عجیبم اینو رد میکرد اون کمکم کرده بود دوباره یه صدایی تو سرم پیچید اون بهت نیاز داشت به خودم گفتم من اول بهش نیاز داشتم سرمو تکون دادم تا حواسم بیاد سر جاش
۲.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.