پارت هفتم
P.7
پسره: اوه حالت خوبه؟
می یونگ: بله... ممنون
پسره: سلام من جانگکوکم^^ امیدوارم صدمه ندیده باشی^^
می یونگ: هوم. نه... خوبم^^ منم می یونگ هستم کی می یونگ. می... هیچی
جانگکوک: هوم خیلی خوشگلی(با خجالت)
می یونگ: آه... ممنونم ازت تو هم
جانگکوک: یاااا پسرا یا خوشتیپن یا جذاب یاخفن یا اینک...
می یونگ: تو هم جذابی خوبه؟
از زبان جیمین:
چی؟ اون پسره کیه؟ چرا بغلش کرد...؟ اصلا به من چه. چییییی چرا دستشو کشید رو سرش؟ یااا همدیگه را چرا بغل میکننننن
از زبان می یونگ:
پسره وایب خاصی میده. دیشب از بس نوشیدم حالم هنوز هم بده
از زبان جانگکوک:
دیشب خیلی بد بود. اومدم کتابخونه تا چند تا شعر بردارم و بخونم. یهو یه دختری را دیدم. مم اصلا پسر هوس بازی نیستم ولی ... وقتی.... اون دختر ایستاده بود دامنش بالا رفته بود و بدنش قشنگ معلوم بود.
یهو دیدم پایه صندلی داره چوباش یکم میشکنه. رفتم پشت سرش تا بهش بگم ولی یهو افتاد بغلم.
پایان ویو^^
فلش بک دیشب :
پسر ۱ : تو نمیتونی اینکارو کنی!
پسر ۲ : تو ریئس نیستییی فقط یه آشغال دیگه...
پسر ۱ : ولی خودت کشتیششش ( باداد)
پسر ۲ : تو هم میخوای بمیریییی(داد)
پسر ۱ : نمیدونم چرا اینجوری شدی ولی تو بودی که کشتیش. اون پیرمرد گناهی نداشت. فقط از نوش باید محافظت میکرد
پسر ۲: تو هیچی از اونا نمیدونی بهتره بس کنی! وگرنه همتونو ...
پسر ۱ : چرا... میدونم... حتی میدونم کجا الان هست و داره چیکار میکنه!
پسر ۲ : اگه راست میگی بگو کیه؟
پسر ۱: جاشو بهت مبگم. تو بار ......(هراسمی میخواین بزارید)
۲۰ مین بعد:
از زبان پسر ۱:
من فقط یه جای همین طوری گفتم... حیح ولی من مطمعا ام اون هم اونجا درس میخونه! ولی خوب میشناسمش ندیدمش، همین...
ویو پسر ۲ :
رفتم به بار خیلی شلوغ بود. رفتم اون کنار مشخصات دختر را مرور کردم:
مو بلند و مشکی
خیلی لاغره و یه لباس مشکی هم پوشیده..
نکنه...
می یونگ: جیمیناا؟
جیمین: می یونگ؟
**پایان فلش بک
اسلاید دو: لباس می یونگ تو بار
♡بچه ها من هفته پیش کلی آزمون داشتم، ازمونای پایان ماهمون بود... سرم با درسا خیلی شلوغ بود. ببخشید دیر شد.
دوستون دارم♡
شرایط برای پارت بعدی:
°•°کامنت : ۸
♡لایک : ۱۰
#jiminfic
#وانشات_جیمین
#best
پسره: اوه حالت خوبه؟
می یونگ: بله... ممنون
پسره: سلام من جانگکوکم^^ امیدوارم صدمه ندیده باشی^^
می یونگ: هوم. نه... خوبم^^ منم می یونگ هستم کی می یونگ. می... هیچی
جانگکوک: هوم خیلی خوشگلی(با خجالت)
می یونگ: آه... ممنونم ازت تو هم
جانگکوک: یاااا پسرا یا خوشتیپن یا جذاب یاخفن یا اینک...
می یونگ: تو هم جذابی خوبه؟
از زبان جیمین:
چی؟ اون پسره کیه؟ چرا بغلش کرد...؟ اصلا به من چه. چییییی چرا دستشو کشید رو سرش؟ یااا همدیگه را چرا بغل میکننننن
از زبان می یونگ:
پسره وایب خاصی میده. دیشب از بس نوشیدم حالم هنوز هم بده
از زبان جانگکوک:
دیشب خیلی بد بود. اومدم کتابخونه تا چند تا شعر بردارم و بخونم. یهو یه دختری را دیدم. مم اصلا پسر هوس بازی نیستم ولی ... وقتی.... اون دختر ایستاده بود دامنش بالا رفته بود و بدنش قشنگ معلوم بود.
یهو دیدم پایه صندلی داره چوباش یکم میشکنه. رفتم پشت سرش تا بهش بگم ولی یهو افتاد بغلم.
پایان ویو^^
فلش بک دیشب :
پسر ۱ : تو نمیتونی اینکارو کنی!
پسر ۲ : تو ریئس نیستییی فقط یه آشغال دیگه...
پسر ۱ : ولی خودت کشتیششش ( باداد)
پسر ۲ : تو هم میخوای بمیریییی(داد)
پسر ۱ : نمیدونم چرا اینجوری شدی ولی تو بودی که کشتیش. اون پیرمرد گناهی نداشت. فقط از نوش باید محافظت میکرد
پسر ۲: تو هیچی از اونا نمیدونی بهتره بس کنی! وگرنه همتونو ...
پسر ۱ : چرا... میدونم... حتی میدونم کجا الان هست و داره چیکار میکنه!
پسر ۲ : اگه راست میگی بگو کیه؟
پسر ۱: جاشو بهت مبگم. تو بار ......(هراسمی میخواین بزارید)
۲۰ مین بعد:
از زبان پسر ۱:
من فقط یه جای همین طوری گفتم... حیح ولی من مطمعا ام اون هم اونجا درس میخونه! ولی خوب میشناسمش ندیدمش، همین...
ویو پسر ۲ :
رفتم به بار خیلی شلوغ بود. رفتم اون کنار مشخصات دختر را مرور کردم:
مو بلند و مشکی
خیلی لاغره و یه لباس مشکی هم پوشیده..
نکنه...
می یونگ: جیمیناا؟
جیمین: می یونگ؟
**پایان فلش بک
اسلاید دو: لباس می یونگ تو بار
♡بچه ها من هفته پیش کلی آزمون داشتم، ازمونای پایان ماهمون بود... سرم با درسا خیلی شلوغ بود. ببخشید دیر شد.
دوستون دارم♡
شرایط برای پارت بعدی:
°•°کامنت : ۸
♡لایک : ۱۰
#jiminfic
#وانشات_جیمین
#best
۳۲.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.