آب را گِل نکنیم
آب را گِل نکنیم
اندکی پایین تر ، نو عروسی زیبا
چرک دل می شوید
از رخت سیاه بختش
وکمی آن سوتر
کودک خسته ی کار
می شوید رویش را
خواهرش این سوتر می کشد نقاشی درد
می کند رنگ با خونِ جگر
آب را گِل نکنیم
شاید ،که... ظرف دل می شوید
مادر پیر و غمین
در عزای پسرش
شاید هم کمی آن سوتر
پدری شرمنده از بار حیات می شوید عرق های سرو رویش را
می تکاند با غصه سفره ی خالی نان
بهرماهی های تشنه ی نانِ حلال
یا کمی آن سوتر ماهیان ،پر غصه از ستم ماهیخوار
جان سپارند به رود
آب را گِل نکنیم
شاید که به گردابِ گناه
می شویند،رو از قاتلِ عشق
و به اسنادِکاخِ دلِ کوخ نشینِ مظلوم
می سرایند به دل نغمه ی آزادی را
یا که شاید می نوشند آخرین آب حیات
بر سرِچوبه ی دار
بر بیگناه ای
که ....نشد فرج از فرجش
ستون تا به ستون
آب را گل نکنیم
نکند باز که رود
ناز کند قهر کند، برود گم بشود
برود وَ.... ببرد با خودش
خانه ی دل
بشکند پل سنگی دهِ ویران علی آباد را
برودگم بشود
خنده از لبِ زارعِ پیر
آب را گل نکنیم
شایدکه کمی این سوتر آن مردِ خدا
مسح کشد بر سر خود
تا بسازد صلاه
و بخواند نماز
و رود در خلسه ی عشق
و بخواند خدا ...را به دل
که .....خدا جان دلم بس نشد
دیدن ظلم !!!!
دیدن حجله ی خون!!!!
دیگرش کافی نیست ؟؟؟؟
کودکِ پاره به خاک
پاره پاره شدن قلب غمگینِ پدر ، دیدن رنج
بر دل مادر پیر ؟؟
بس نشد خون دلها خوردن؟؟
ای خدا جان دلم
فرجم را..... برسان
فرجم را..... برسان
تا نرود آب ز جوی
نرود رُود دلِ مادرِ پیر
زیرخروارِ ستم
نشودنغمه مرگ عادت هر روز زمین
نشود رنگ زمین سرخ خون جگری
فرجم را برسان
مهربان جان دلم
فرجم را برسان
به کنار رود آبی که سحرمی خوانم به قنوتم، تورا ..... مهربان جان دلم
فرجم را برسان
آب را گل نکنیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سکوت جیر جیر ک
پنج شنبه ۱۱:۲۲
۲۹/۸/۹۹
اندکی پایین تر ، نو عروسی زیبا
چرک دل می شوید
از رخت سیاه بختش
وکمی آن سوتر
کودک خسته ی کار
می شوید رویش را
خواهرش این سوتر می کشد نقاشی درد
می کند رنگ با خونِ جگر
آب را گِل نکنیم
شاید ،که... ظرف دل می شوید
مادر پیر و غمین
در عزای پسرش
شاید هم کمی آن سوتر
پدری شرمنده از بار حیات می شوید عرق های سرو رویش را
می تکاند با غصه سفره ی خالی نان
بهرماهی های تشنه ی نانِ حلال
یا کمی آن سوتر ماهیان ،پر غصه از ستم ماهیخوار
جان سپارند به رود
آب را گِل نکنیم
شاید که به گردابِ گناه
می شویند،رو از قاتلِ عشق
و به اسنادِکاخِ دلِ کوخ نشینِ مظلوم
می سرایند به دل نغمه ی آزادی را
یا که شاید می نوشند آخرین آب حیات
بر سرِچوبه ی دار
بر بیگناه ای
که ....نشد فرج از فرجش
ستون تا به ستون
آب را گل نکنیم
نکند باز که رود
ناز کند قهر کند، برود گم بشود
برود وَ.... ببرد با خودش
خانه ی دل
بشکند پل سنگی دهِ ویران علی آباد را
برودگم بشود
خنده از لبِ زارعِ پیر
آب را گل نکنیم
شایدکه کمی این سوتر آن مردِ خدا
مسح کشد بر سر خود
تا بسازد صلاه
و بخواند نماز
و رود در خلسه ی عشق
و بخواند خدا ...را به دل
که .....خدا جان دلم بس نشد
دیدن ظلم !!!!
دیدن حجله ی خون!!!!
دیگرش کافی نیست ؟؟؟؟
کودکِ پاره به خاک
پاره پاره شدن قلب غمگینِ پدر ، دیدن رنج
بر دل مادر پیر ؟؟
بس نشد خون دلها خوردن؟؟
ای خدا جان دلم
فرجم را..... برسان
فرجم را..... برسان
تا نرود آب ز جوی
نرود رُود دلِ مادرِ پیر
زیرخروارِ ستم
نشودنغمه مرگ عادت هر روز زمین
نشود رنگ زمین سرخ خون جگری
فرجم را برسان
مهربان جان دلم
فرجم را برسان
به کنار رود آبی که سحرمی خوانم به قنوتم، تورا ..... مهربان جان دلم
فرجم را برسان
آب را گل نکنیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سکوت جیر جیر ک
پنج شنبه ۱۱:۲۲
۲۹/۸/۹۹
۱.۷k
۰۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.