پارت ۹
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم توی بغل یکی بودم ...... خیلی آرامش بخش بود نمیخواستم از بغلش بیرون بیام .......آروم چشمام رو باز کردم اینکه همون پسره است............چرا منو بغل کرده ....... یکم تکون خوردم و از بغلش بیرون اومدم و از اتاق خارج شدم .......... خیلی گشنه ام ولی فکر نکنم بزارن چیزی بخورم ....... وارد آشپزخانه شدم که اجوما به سمتم اومد و
اجوما:برو کنار استخر و تمیز کن وسایلم همون جا هست
+میشه بهم یه چیزی بدی بخورم خیلی گشنمه
اجوما: دیگه چی برو کارت و بکن فکر غذا رو هم از ذهنت بیرون کن
به سمت استخر رفتم و وسایل و برداشتم و شروع به تمیز کردن کنار استخر کردم وقتی تموم شد داشتم میرفتم داخل که صدای یه گربه اومد ....... به سمتش رفتم.و توی بغلم گرفتمش که خودش و بهم چسبوند و روی شونه ام نشست ..........سعی کردم از خودم جداش کنم ولی بهم چسبیده بود منم دیگه دست از تلاش برداشتم و گذاشتم روی شونه ام باشه .......... رفتم تا بقیه ی کار های که اجوما گفته بود رو انجام بدم که صدای یکی اومد
-چی کار میکنی
+ها خ.ب داشت.م کارای که اجوما گفت رو انجام میدادم
-اون گربه......
+خودش اومد روی شونه ام منم نتونستم از خودم جداش کنم
-معمولا خیلی وحشیه
نزدیکم شد ناخداگاه رفتم کنار نمیدونم چم شده بود فقط ازش میترسیدم نمیخواستم نزدیکش شم
+م.ن میر..م دا..خل
-اون گربه رو بعدا برام بیار گربه ی منه
+چش..م
زود ازش دور شدم ولی چون اتاقی نداشتم به سمت حیاط رفتم و کنار یه درخت نشستم و داشتم با گربه بازی میکردم و حرف میزدم نمیدونستم چند وقتِ دارم با گربه حرف میزدم که با صدای داد یکی به خودم اومدم هوا تاریک بود به سمت عمارت رفتم و آروم واردش شدم که با وارد شدنم ..... همه بهم نگاه کردن که چشمم به .................
ادامه دارد
از خواب بیدار شدم توی بغل یکی بودم ...... خیلی آرامش بخش بود نمیخواستم از بغلش بیرون بیام .......آروم چشمام رو باز کردم اینکه همون پسره است............چرا منو بغل کرده ....... یکم تکون خوردم و از بغلش بیرون اومدم و از اتاق خارج شدم .......... خیلی گشنه ام ولی فکر نکنم بزارن چیزی بخورم ....... وارد آشپزخانه شدم که اجوما به سمتم اومد و
اجوما:برو کنار استخر و تمیز کن وسایلم همون جا هست
+میشه بهم یه چیزی بدی بخورم خیلی گشنمه
اجوما: دیگه چی برو کارت و بکن فکر غذا رو هم از ذهنت بیرون کن
به سمت استخر رفتم و وسایل و برداشتم و شروع به تمیز کردن کنار استخر کردم وقتی تموم شد داشتم میرفتم داخل که صدای یه گربه اومد ....... به سمتش رفتم.و توی بغلم گرفتمش که خودش و بهم چسبوند و روی شونه ام نشست ..........سعی کردم از خودم جداش کنم ولی بهم چسبیده بود منم دیگه دست از تلاش برداشتم و گذاشتم روی شونه ام باشه .......... رفتم تا بقیه ی کار های که اجوما گفته بود رو انجام بدم که صدای یکی اومد
-چی کار میکنی
+ها خ.ب داشت.م کارای که اجوما گفت رو انجام میدادم
-اون گربه......
+خودش اومد روی شونه ام منم نتونستم از خودم جداش کنم
-معمولا خیلی وحشیه
نزدیکم شد ناخداگاه رفتم کنار نمیدونم چم شده بود فقط ازش میترسیدم نمیخواستم نزدیکش شم
+م.ن میر..م دا..خل
-اون گربه رو بعدا برام بیار گربه ی منه
+چش..م
زود ازش دور شدم ولی چون اتاقی نداشتم به سمت حیاط رفتم و کنار یه درخت نشستم و داشتم با گربه بازی میکردم و حرف میزدم نمیدونستم چند وقتِ دارم با گربه حرف میزدم که با صدای داد یکی به خودم اومدم هوا تاریک بود به سمت عمارت رفتم و آروم واردش شدم که با وارد شدنم ..... همه بهم نگاه کردن که چشمم به .................
ادامه دارد
۳۵۷
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.