گروگان عشق
پارت 36
.
.
.
+دمنوش رو درست کرد بعد گذاشت جلوم گفت بفرمایید لبخند گفتم مرسی خوردمش گفت دیشب بهت خوش گذشت گفتم نهههه گفتم چرا گفتم چون زوری بود گفت ولی رسم بود نمیشد انجام ندم گفتم رسم بخور تو... اهه بلند شدم
-منم بلند شدم رفتم سمتش گفتم عه بیبی عصبانی نباش دیگه گفتم برو اونور عصبی بغلش کردم گفتم اگه نرم؟ گفت عهه ولم کن گفتم باشه من معذرت میخوام باشه؟ گفت... باشه حالا ولم کن گفتم مطمعن باشم بخشیدی گفت ارههه ولش کردم بعد رفتم سمت لباش و یه بوسه فرانسوی به لباش زدم
+منم باهاش همکاری کردم بعد از هم جداشدیم
10 مین بعد
+صبحونه رو حاضر کردم تهیونگ داشت تلویزیون نگاه میکردم گفتم تهیونگ بیا صبحونه جوری که بشنوه گفت اومدم عزیزم جوری که بشنوه اومد داخل اشپزخونه گفت بهه چه صبحونه ای گفتم بشین نشستیم داشتیم صبحونه میخوردیم گفت خب خانمم گفتم بهم نگو خانمم گفت بگم بانو گفتم نه گفت عشقم گفتم نه گفتم نفسم گفتم نههه گفت پس چی بگم گفتم ماوی گفت نچ گفتم تهیونگگگگ گفت جانممم لبخند گفتم لوس نشو گفت اییی وقتی پیشتم.. چقدر میزون میکوبه قلبم لبخند .. خودمم خوشحال شدم گفتم عهه صبحونتو بخور لبخند گفت چرا از حقیقت فرار میکنییی لبخند گفتم مسخره بازی درنیار بخور دیگه لبخند گفت چشم
2 ساعت بعد
-نشسته بودیم داشتیم فیلم میدیدم ماوی رو بغل کرده بودم و خوراکی میخوردیم فیلم تموم شد تلویزیون رو خاموش کردم گفتم اممم بریم یه ذره شنا کنیم گفت باشه خب. توی دریا یا استخر گفتم استخر میترسم دریا ابش تمیز نباشه لبخند گفت باشه لبخند
.
.
.
+دمنوش رو درست کرد بعد گذاشت جلوم گفت بفرمایید لبخند گفتم مرسی خوردمش گفت دیشب بهت خوش گذشت گفتم نهههه گفتم چرا گفتم چون زوری بود گفت ولی رسم بود نمیشد انجام ندم گفتم رسم بخور تو... اهه بلند شدم
-منم بلند شدم رفتم سمتش گفتم عه بیبی عصبانی نباش دیگه گفتم برو اونور عصبی بغلش کردم گفتم اگه نرم؟ گفت عهه ولم کن گفتم باشه من معذرت میخوام باشه؟ گفت... باشه حالا ولم کن گفتم مطمعن باشم بخشیدی گفت ارههه ولش کردم بعد رفتم سمت لباش و یه بوسه فرانسوی به لباش زدم
+منم باهاش همکاری کردم بعد از هم جداشدیم
10 مین بعد
+صبحونه رو حاضر کردم تهیونگ داشت تلویزیون نگاه میکردم گفتم تهیونگ بیا صبحونه جوری که بشنوه گفت اومدم عزیزم جوری که بشنوه اومد داخل اشپزخونه گفت بهه چه صبحونه ای گفتم بشین نشستیم داشتیم صبحونه میخوردیم گفت خب خانمم گفتم بهم نگو خانمم گفت بگم بانو گفتم نه گفت عشقم گفتم نه گفتم نفسم گفتم نههه گفت پس چی بگم گفتم ماوی گفت نچ گفتم تهیونگگگگ گفت جانممم لبخند گفتم لوس نشو گفت اییی وقتی پیشتم.. چقدر میزون میکوبه قلبم لبخند .. خودمم خوشحال شدم گفتم عهه صبحونتو بخور لبخند گفت چرا از حقیقت فرار میکنییی لبخند گفتم مسخره بازی درنیار بخور دیگه لبخند گفت چشم
2 ساعت بعد
-نشسته بودیم داشتیم فیلم میدیدم ماوی رو بغل کرده بودم و خوراکی میخوردیم فیلم تموم شد تلویزیون رو خاموش کردم گفتم اممم بریم یه ذره شنا کنیم گفت باشه خب. توی دریا یا استخر گفتم استخر میترسم دریا ابش تمیز نباشه لبخند گفت باشه لبخند
۵.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.