زنبور دار

Part 9

سوار ماشینم شدم و دنبالش رفتم که رفت روی پل سولوان و منم پیاده شدم بعد چند دقیقه .....

هان ..ویو
از طویله در اومدم و سریع سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت پل کنار توقف کردم و به ارباب زنگ زدم
هان :ار ارباب
موکلی:الو چیه تونستی اون عوضی رو آدم کنی ؟
هان :قربان ن نتونستیم اون قوی تر بود ! با گریه
موکلی:چی زر زر میکنه ۵ نفر نتونستید از یه آدم بربیاید چرا حالا گریه میکنی ؟
هان :اون عوضی دستم و انگشت هاش و برید
موکلی :چی چی الو الو هو
هان برگشتم دیدم داره باخنده بغل پنجره نگاهم میکنه بدبخت شدم چون شیشه پایین بود .
جیمین :هلو .
از یغش گرفتم و از ماشین کشیدم اش بیرون و با بند بستمش اون سر بند به ماشینم بستم و
دنده رو گزاشتم تا آخرو یه سنگ گزاشتم روی پدال گازو فرمون و به سمت دریا سابت کردم
هان :نه نه ل لطفا این کارو نکن نهههههههه (جیغ و عربده
جیمین پوز خندی زدو تماشا کرد که چطوری اون عوضی با ماشین کشیده شدو از پل پرت شد پایین
جیمین :سلام منو به ات برسون .بابای
جیمین
برگشتم که دیدم گوشیش هنوز در تماسه به ماشینش تکیه دادم و گوشی رو گزاشتم دم گوشم
موکلی :الو الو هان چی شد عوضی.