پارت سوم: "آوای عشق و دوستی"
### پارت سوم: "آوای عشق و دوستی"
سارا پس از کنسرت، با احساساتی پر از شادی و هیجان به هتل برگشت. او هنوز نمیتوانست باور کند که با بیتیاس ملاقات کرده و در کنسرت آنها شرکت کرده است. در اتاقش، او به یادداشتهایش نگاه کرد و تصمیم گرفت که هر لحظه از این تجربه را ثبت کند.
در روز بعد، سارا تصمیم گرفت که به برخی از مکانهای معروف سئول برود. او به کاخ گyeongbokgung رفت و از زیباییهای تاریخی آن لذت برد. در حین گشت و گذار، او با گروهی از طرفداران بیتیاس آشنا شد که از کشورهای مختلف آمده بودند. آنها دربارهی تجربیاتشان صحبت کردند و سارا احساس کرد که در یک خانواده بزرگ از طرفداران بیتیاس قرار دارد.
در یکی از روزها، سارا به یک کافه معروف رفت که بیتیاس در آنجا عکس گرفته بودند. او با دوستان جدیدش در مورد موسیقی و آرزوهایشان صحبت کرد و احساس کرد که این ارتباطات جدید به او انرژی میدهد. آنها تصمیم گرفتند که یک ویدیو از خودشان بسازند و آن را به بیتیاس ارسال کنند.
سارا با دوربین گوشیاش شروع به فیلمبرداری کرد و در حین صحبت دربارهی عشقش به موسیقی و بیتیاس، اشکهای شادی از چشمانش سرازیر شد. او میدانست که این ویدیو نه تنها برای بیتیاس، بلکه برای خودش نیز یادگاری خواهد بود.
در روز آخر سفرش، سارا به یک کنسرت کوچک در یکی از کافههای محلی رفت. او با دوستانش به تماشای هنرمندان محلی نشست و از موسیقی زنده لذت برد. در این کنسرت، سارا متوجه شد که موسیقی میتواند مرزها را بشکند و انسانها را به هم نزدیک کند.
پس از بازگشت به خانه، سارا تصمیم گرفت که داستانش را بنویسد. او شروع به نوشتن کتابی دربارهی تجربیاتش در سئول و ملاقات با بیتیاس کرد. او میخواست که این داستان را به دیگران الهام ببخشد و نشان دهد که با تلاش و ایمان به خود، میتوان به آرزوها رسید.
سارا هر روز به نوشتن ادامه داد و با هر کلمه، احساس میکرد که به دنیای جدیدی وارد میشود. او میدانست که این سفر تنها یک آغاز است و داستانش هنوز ادامه دارد.
---
سارا پس از کنسرت، با احساساتی پر از شادی و هیجان به هتل برگشت. او هنوز نمیتوانست باور کند که با بیتیاس ملاقات کرده و در کنسرت آنها شرکت کرده است. در اتاقش، او به یادداشتهایش نگاه کرد و تصمیم گرفت که هر لحظه از این تجربه را ثبت کند.
در روز بعد، سارا تصمیم گرفت که به برخی از مکانهای معروف سئول برود. او به کاخ گyeongbokgung رفت و از زیباییهای تاریخی آن لذت برد. در حین گشت و گذار، او با گروهی از طرفداران بیتیاس آشنا شد که از کشورهای مختلف آمده بودند. آنها دربارهی تجربیاتشان صحبت کردند و سارا احساس کرد که در یک خانواده بزرگ از طرفداران بیتیاس قرار دارد.
در یکی از روزها، سارا به یک کافه معروف رفت که بیتیاس در آنجا عکس گرفته بودند. او با دوستان جدیدش در مورد موسیقی و آرزوهایشان صحبت کرد و احساس کرد که این ارتباطات جدید به او انرژی میدهد. آنها تصمیم گرفتند که یک ویدیو از خودشان بسازند و آن را به بیتیاس ارسال کنند.
سارا با دوربین گوشیاش شروع به فیلمبرداری کرد و در حین صحبت دربارهی عشقش به موسیقی و بیتیاس، اشکهای شادی از چشمانش سرازیر شد. او میدانست که این ویدیو نه تنها برای بیتیاس، بلکه برای خودش نیز یادگاری خواهد بود.
در روز آخر سفرش، سارا به یک کنسرت کوچک در یکی از کافههای محلی رفت. او با دوستانش به تماشای هنرمندان محلی نشست و از موسیقی زنده لذت برد. در این کنسرت، سارا متوجه شد که موسیقی میتواند مرزها را بشکند و انسانها را به هم نزدیک کند.
پس از بازگشت به خانه، سارا تصمیم گرفت که داستانش را بنویسد. او شروع به نوشتن کتابی دربارهی تجربیاتش در سئول و ملاقات با بیتیاس کرد. او میخواست که این داستان را به دیگران الهام ببخشد و نشان دهد که با تلاش و ایمان به خود، میتوان به آرزوها رسید.
سارا هر روز به نوشتن ادامه داد و با هر کلمه، احساس میکرد که به دنیای جدیدی وارد میشود. او میدانست که این سفر تنها یک آغاز است و داستانش هنوز ادامه دارد.
---
۵.۶k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.