(پارت ۱5) فیک دستبند عشق💖
#کوک
«تماس کوک و مامانش»
من:الو سلام مامان
مامان:س..س..سلام پسرام( با گریه)
من:مامان چی شده
مامان:بابات ( با گریه)
من:بابا چی شده
مامان:بابات،ت.. ت.. تصادف کرده( با گریه)
من:چ.. چ.. چی، الان کجاین
مامان:بیمارستان
من:کودوم بیمارستان
مامان:همونی که پیشه خونه عمست
من:باشه باشه اومدم
«پایان تماس»
من:لیسا باید بریم
لیسا:کجا؟
من:بهت میگم
لیسا:باشه
(بچه ها میخوام اسم خوانواده کوک رو بگم اول بزار بگم چند نفر هستن
5 نفر هستن مامان، بابا، دو تا دختر،با یه پسر دیگه)
«تماس کوک و مامانش»
من:الو سلام مامان
مامان:س..س..سلام پسرام( با گریه)
من:مامان چی شده
مامان:بابات ( با گریه)
من:بابا چی شده
مامان:بابات،ت.. ت.. تصادف کرده( با گریه)
من:چ.. چ.. چی، الان کجاین
مامان:بیمارستان
من:کودوم بیمارستان
مامان:همونی که پیشه خونه عمست
من:باشه باشه اومدم
«پایان تماس»
من:لیسا باید بریم
لیسا:کجا؟
من:بهت میگم
لیسا:باشه
(بچه ها میخوام اسم خوانواده کوک رو بگم اول بزار بگم چند نفر هستن
5 نفر هستن مامان، بابا، دو تا دختر،با یه پسر دیگه)
۱۸.۹k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.