پارت۶۶
با لکنت لب زدم:
-هم. . . همچنین
اما با ورود تهیونگ به داخل اتاق و پیچیدن صداش, ناخودآگاه دستم رو از
بین دستش بیرون کشیدم.
-اینجا چخبره. . . هوسوک تو اینجا چیکار داری؟
نمیدونستم چرا اما اخم های تهیونگ به شدت در هم پیچیده بود با خشم ما
دو نفر رو نگاه میکرد.
-داشتم با پارتنرت آشنا میشدم. . . خیلی خوش شانسی
تهیونگ بدون توجه بهش به سمتم اومد و دستم رو تو دستش گرفت و
جوری فشارش داد که حس کردم استخونم ترک برداشته.
-اگر آشنا شدی گورتو گم کن. . .
با شوک بهش نگاه کردم و لب زدم:
-تهیونگ. . .
اما جی هوپ بی توجه بهش, دوباره نگاهم کرد و لب زد:
بعدا می بینمت. . . فعلا
و بعد از اتاق خارج شد و باعث شد تا اینبار من مورد اصابت نگاه های
آتشبار تهیونگ قرار بگیرم.
-با هر خری که جلو روت بیاد لاس میزنی؟
با چشم های گرد شده نگاهش کردم و لب زدم:
-من کاری نکردم فقط. . .
اینبار هردو دستم رو گرفت و من رو نزدیک خودش کرد:
اون عوضی فقط میخواد با من دربیافته اهمیتی نمیدم که با کی دوست باشی یا با کی بخوابی؛ فقط نزدیک هوسوک نشو
دستم رو بیرون کشیدم و با صدای بلندتری جوابش رو دادم:
- من کاری با کسی ندارم . . . درسته من فقط شریک جنسیتم. . . اما بهت این حقو نمیدم هرجور که میخوای با من صحبت کنی
چشم هام در آن واحد پر شد و من نمیدونستم که این بخاطر لحن تشرگونه
و حرف های توهین آمیز تهیونگ بود و یا اینکه دلم میخواست این
عصبانیتش بخاطر حسادت باشه, نه بخاطر اینکه رقیبش نزدیکم شده.
-داری گریه میکنی؟
بدون اینکه کنترلی روی اشک هام داشته باشم, دونه دونه روی گونه ام
میریختن و باعث میشدن مدام بینیم رو باال بکشم.
-متاسفم. . . زیاده روی کردم
با ادامه دار شدن سکوتم, نزدیک اومد و با دستمال کاغذی ای که از جعبه
اش بیرون کشید قطرات اشکم رو به آرومی پاک کرد تا میکاپم خراب نشه.
-ببخشید. . . جونگ کوک. . . نگام کن. . .
ازم دلجویی میکرد اما چرا دوست داشتم همونجا دوباره بزنم زیر گریه و
بلندتر گریه کنم.
-. ببخشید. . . لطفا آروم باش معذرت میخوام. . . من بعضی وقتا نمیفهمم بین حرفام چه گوهی میخورم
با حلقه شدن دست هاش به دور بدنم و گیر افتادنم بین حصار بازوهاش
آرومتر شدم.
عطرش رو عمیق نفس کشیدم و آرزو کردم که ای کاش, کیم تهیونگ برای
همیشه همینقدر دوست داشتنی باقی بمونه.
بینیم رو باال کشیدم و زمزمه کردم:
-پس بوس صبح بخیرمو االن بده. . .
من رو از خودش جدا کرد و لب زد:
-نمیشه یه ذره باهات با محبت رفتار کرد. نه؟
نیشخندی زدم و ابرویی باال انداختم.
-میبوسی یا مصاحبه رو کنسل میکنی؟
نفس عمیقی کشید و دو انگشتش رو روی پیشونیش گذاشت و مالیدش.
-حتی شک دارم اشکاتم بازی نبوده باشه. . . فقط داری دیوونم میکنی
به سمتم اومد و با هردو دستش صورتم رو قاب کرد
برای لحظه ای به چشم هام که هنوز برق اشک رو داشتن نگاه کرد و بعد
لبهاش رو به نرمی روی لبهام گذاشت.
برخالف بوسه های اجباری قبلی, اینبار آرومتر پیش میرفت و به نوبت هر
یکی از لبهامو میمکید.
با بوسه ی سافتش قلبم لرزید و باعث شد تا پیراهن اتو شده اش رو چنگ
بزنم.
تمام احساسات بد چند لحظه ی قبل از یادم رفت و حاال تنها چیزی که
باقی مونده بود, حس شادی عجیبی بود که زیر پوستم رفته بود.
ازم جدا شد و زمزمه کرد:
گریه نکن. . . هوم؟ ترجیح میدم همون بچه ی رو مخ و کنه باشی تا اینکه اینطوری باشی
لبخند دندون نمایی زدم و جواب دادم:
-باشه. . . راستی گردنت خیلی خوشگل شده
داخل آینه نگاهی به خودش کرد و بالفاصله اخم دوباره صورتش رو
پوشوند
-هم. . . همچنین
اما با ورود تهیونگ به داخل اتاق و پیچیدن صداش, ناخودآگاه دستم رو از
بین دستش بیرون کشیدم.
-اینجا چخبره. . . هوسوک تو اینجا چیکار داری؟
نمیدونستم چرا اما اخم های تهیونگ به شدت در هم پیچیده بود با خشم ما
دو نفر رو نگاه میکرد.
-داشتم با پارتنرت آشنا میشدم. . . خیلی خوش شانسی
تهیونگ بدون توجه بهش به سمتم اومد و دستم رو تو دستش گرفت و
جوری فشارش داد که حس کردم استخونم ترک برداشته.
-اگر آشنا شدی گورتو گم کن. . .
با شوک بهش نگاه کردم و لب زدم:
-تهیونگ. . .
اما جی هوپ بی توجه بهش, دوباره نگاهم کرد و لب زد:
بعدا می بینمت. . . فعلا
و بعد از اتاق خارج شد و باعث شد تا اینبار من مورد اصابت نگاه های
آتشبار تهیونگ قرار بگیرم.
-با هر خری که جلو روت بیاد لاس میزنی؟
با چشم های گرد شده نگاهش کردم و لب زدم:
-من کاری نکردم فقط. . .
اینبار هردو دستم رو گرفت و من رو نزدیک خودش کرد:
اون عوضی فقط میخواد با من دربیافته اهمیتی نمیدم که با کی دوست باشی یا با کی بخوابی؛ فقط نزدیک هوسوک نشو
دستم رو بیرون کشیدم و با صدای بلندتری جوابش رو دادم:
- من کاری با کسی ندارم . . . درسته من فقط شریک جنسیتم. . . اما بهت این حقو نمیدم هرجور که میخوای با من صحبت کنی
چشم هام در آن واحد پر شد و من نمیدونستم که این بخاطر لحن تشرگونه
و حرف های توهین آمیز تهیونگ بود و یا اینکه دلم میخواست این
عصبانیتش بخاطر حسادت باشه, نه بخاطر اینکه رقیبش نزدیکم شده.
-داری گریه میکنی؟
بدون اینکه کنترلی روی اشک هام داشته باشم, دونه دونه روی گونه ام
میریختن و باعث میشدن مدام بینیم رو باال بکشم.
-متاسفم. . . زیاده روی کردم
با ادامه دار شدن سکوتم, نزدیک اومد و با دستمال کاغذی ای که از جعبه
اش بیرون کشید قطرات اشکم رو به آرومی پاک کرد تا میکاپم خراب نشه.
-ببخشید. . . جونگ کوک. . . نگام کن. . .
ازم دلجویی میکرد اما چرا دوست داشتم همونجا دوباره بزنم زیر گریه و
بلندتر گریه کنم.
-. ببخشید. . . لطفا آروم باش معذرت میخوام. . . من بعضی وقتا نمیفهمم بین حرفام چه گوهی میخورم
با حلقه شدن دست هاش به دور بدنم و گیر افتادنم بین حصار بازوهاش
آرومتر شدم.
عطرش رو عمیق نفس کشیدم و آرزو کردم که ای کاش, کیم تهیونگ برای
همیشه همینقدر دوست داشتنی باقی بمونه.
بینیم رو باال کشیدم و زمزمه کردم:
-پس بوس صبح بخیرمو االن بده. . .
من رو از خودش جدا کرد و لب زد:
-نمیشه یه ذره باهات با محبت رفتار کرد. نه؟
نیشخندی زدم و ابرویی باال انداختم.
-میبوسی یا مصاحبه رو کنسل میکنی؟
نفس عمیقی کشید و دو انگشتش رو روی پیشونیش گذاشت و مالیدش.
-حتی شک دارم اشکاتم بازی نبوده باشه. . . فقط داری دیوونم میکنی
به سمتم اومد و با هردو دستش صورتم رو قاب کرد
برای لحظه ای به چشم هام که هنوز برق اشک رو داشتن نگاه کرد و بعد
لبهاش رو به نرمی روی لبهام گذاشت.
برخالف بوسه های اجباری قبلی, اینبار آرومتر پیش میرفت و به نوبت هر
یکی از لبهامو میمکید.
با بوسه ی سافتش قلبم لرزید و باعث شد تا پیراهن اتو شده اش رو چنگ
بزنم.
تمام احساسات بد چند لحظه ی قبل از یادم رفت و حاال تنها چیزی که
باقی مونده بود, حس شادی عجیبی بود که زیر پوستم رفته بود.
ازم جدا شد و زمزمه کرد:
گریه نکن. . . هوم؟ ترجیح میدم همون بچه ی رو مخ و کنه باشی تا اینکه اینطوری باشی
لبخند دندون نمایی زدم و جواب دادم:
-باشه. . . راستی گردنت خیلی خوشگل شده
داخل آینه نگاهی به خودش کرد و بالفاصله اخم دوباره صورتش رو
پوشوند
۶.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.