سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
نامی: 😎الان همه میفهمن که خوشگل ترین خواهرو من دارم
ا/ت: 😂😂
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم که هوپی و جین و یونگی هم بودن سلام کردیم و رفتیم داخل
جین: خانم ا/ت بسیار خوشگل شدین اما هنوز به پای من نمیرسین 😎
ا/ت: 😂😂درست میگین باید بیشتر تلاش کنم
بقیه: 😂😂😂
داداشم و جین رفتن پیش دوستاشون
یونگی: حالا چی شد اومدی پیش نامجون
ا/ت: داستانش طولانیه 😅
هوپی: حتما دلت خیلی براش تنگ شده بود
ا/ت: معلومه اون بهترین داداش دنیاست
یونگی: اهه شما هم دیگه شورشو در آوردین
هوپی: خودتم میبینیم😂😂
ا/ت: خواهر داری
یونگی: نه داره چرت میگه خیلی خورده
هوپی: خواهر که نه اما یه سگ داره
یونگی: حالا دو دقیقه او نیشتو ببند و خفه شو
ا/ت: واقعا 😃 وایی دلم براش میسوزه😟
هوپی: 😂😂😂ادم خوار نیست که
ا/ت: بدتره
هوپی: 😂😂😂😂
یونگی: من اینجام
ا/ت: منم چون میدونم میگم دیگه
هوپی: 😂😂
.
.
.
داشتیم حرف میزدیم که باورم نمیشد سوزیه 😳اینجا چیکار میکنه
سوزی: ا/ت 😳باورم نمیشه اگه بدونی چقدر از دیدنت خوشحالم از دست اون دوتا راحت شدی؟
ا/ت: منم از دیدنت خوشحالم خوب یه جورایی
هوپی: سلام
سوزی: سلام
ا/ت: عاامم بزار معرفی کنم سوزی هوپی و یونگی
، هوپی و یونگی، سوزی
سوزی: خوشبختم
هوپی: منم
یونگی:..........(هوپی با پا میزنه به پاش) منم 😒
سوزی: 🙂
سوزی اومد پیشمونو کلی حرف زدیم ا/ت پس برادرت و پیدا کردی
ا/ت: اره
سوزی: چقدر خوب
که جین و داداش هم اومدن اونا رو هم باهم آشنا کردم
سوزی: جانگ می چی خیلی وقت ندیدم همش باهم بودین
ا/ت: خوبه امروز همو دیدیم
سوزی: 😂شما دوتا هیچ وقت از هم جدا نمیشین
ا/ت: کاملا درسته
.
.
.
بعد مهمونی رفتیم خونه واقعا خسته بودم که گوشی دادلش زنگ خورد انگار یه جیز مهم بود که بدون حرفی با عجله رفت
منم رفتم لباسمو عوض کردمو خوابیدم
.
.
.
ظهر بود😳داداش چرا بیدارم نکرد رفتم پایین اما نبود براش زنگ زدم جواب نداد حتما رفته بود سرکار تو خونه نشسته بودم که یکی در زد درو باز کردم یونگی بود
ا/ت: سلام میدونی داداشم کجاست
یونگی: سلام خوب برای همین اومدم
ا/ت: چیزیش شده😟یونگییی بگو دیگه
یونگی: خوب...... تصادف کرد، الان تو کماست
یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت یهو بیهوش شد سری گرفتمش بردمش تو خونه تو اتاقش
نمیدونم الان باید چیکار کنم اصلا برای چی بعش گفتم با ایکنه نخوام ناراحت کنم اما باید بهش این حقش بود اون خواهرشه دارم دیونه میشم
.
.
.
.
لایک و کامنت یادت نره😐🐾
نامی: 😎الان همه میفهمن که خوشگل ترین خواهرو من دارم
ا/ت: 😂😂
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم که هوپی و جین و یونگی هم بودن سلام کردیم و رفتیم داخل
جین: خانم ا/ت بسیار خوشگل شدین اما هنوز به پای من نمیرسین 😎
ا/ت: 😂😂درست میگین باید بیشتر تلاش کنم
بقیه: 😂😂😂
داداشم و جین رفتن پیش دوستاشون
یونگی: حالا چی شد اومدی پیش نامجون
ا/ت: داستانش طولانیه 😅
هوپی: حتما دلت خیلی براش تنگ شده بود
ا/ت: معلومه اون بهترین داداش دنیاست
یونگی: اهه شما هم دیگه شورشو در آوردین
هوپی: خودتم میبینیم😂😂
ا/ت: خواهر داری
یونگی: نه داره چرت میگه خیلی خورده
هوپی: خواهر که نه اما یه سگ داره
یونگی: حالا دو دقیقه او نیشتو ببند و خفه شو
ا/ت: واقعا 😃 وایی دلم براش میسوزه😟
هوپی: 😂😂😂ادم خوار نیست که
ا/ت: بدتره
هوپی: 😂😂😂😂
یونگی: من اینجام
ا/ت: منم چون میدونم میگم دیگه
هوپی: 😂😂
.
.
.
داشتیم حرف میزدیم که باورم نمیشد سوزیه 😳اینجا چیکار میکنه
سوزی: ا/ت 😳باورم نمیشه اگه بدونی چقدر از دیدنت خوشحالم از دست اون دوتا راحت شدی؟
ا/ت: منم از دیدنت خوشحالم خوب یه جورایی
هوپی: سلام
سوزی: سلام
ا/ت: عاامم بزار معرفی کنم سوزی هوپی و یونگی
، هوپی و یونگی، سوزی
سوزی: خوشبختم
هوپی: منم
یونگی:..........(هوپی با پا میزنه به پاش) منم 😒
سوزی: 🙂
سوزی اومد پیشمونو کلی حرف زدیم ا/ت پس برادرت و پیدا کردی
ا/ت: اره
سوزی: چقدر خوب
که جین و داداش هم اومدن اونا رو هم باهم آشنا کردم
سوزی: جانگ می چی خیلی وقت ندیدم همش باهم بودین
ا/ت: خوبه امروز همو دیدیم
سوزی: 😂شما دوتا هیچ وقت از هم جدا نمیشین
ا/ت: کاملا درسته
.
.
.
بعد مهمونی رفتیم خونه واقعا خسته بودم که گوشی دادلش زنگ خورد انگار یه جیز مهم بود که بدون حرفی با عجله رفت
منم رفتم لباسمو عوض کردمو خوابیدم
.
.
.
ظهر بود😳داداش چرا بیدارم نکرد رفتم پایین اما نبود براش زنگ زدم جواب نداد حتما رفته بود سرکار تو خونه نشسته بودم که یکی در زد درو باز کردم یونگی بود
ا/ت: سلام میدونی داداشم کجاست
یونگی: سلام خوب برای همین اومدم
ا/ت: چیزیش شده😟یونگییی بگو دیگه
یونگی: خوب...... تصادف کرد، الان تو کماست
یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت یهو بیهوش شد سری گرفتمش بردمش تو خونه تو اتاقش
نمیدونم الان باید چیکار کنم اصلا برای چی بعش گفتم با ایکنه نخوام ناراحت کنم اما باید بهش این حقش بود اون خواهرشه دارم دیونه میشم
.
.
.
.
لایک و کامنت یادت نره😐🐾
۳۰.۸k
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.