(یکماه بعد)
(یکماه بعد)
یک ماه از حامله بودن من میگذره تو این مدت شکمم گنده شده بود صبح از خواب بیدار شدم جونگکوک رو کنارم ندیدم شاید مثل همیشه رفته ماموریت به شکمم نگاه کردم
+مامانو ببخش اگه قراره ولت کنه(گوه میخورهههههه) امیدوارم یه مامان بهتر از من پیدا کنی کوچولوم
کمی گریه کردم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم کسی تو خونه مبود ولی میز صبحونه چیده شده بود و روی میز یه نامه بود
{عروسکم من تا دوروز نیستم مراقب خودتو بچه باش... اتفاقی برای بچه نیوفته ا.ت}
لبخند کوتاهی رو لبم اومد صبحونمو خوردم و رفتم یه سریال نگاه کنم نشستم لویی پادشاه خرید رو نگاه کردم(عرررر سریال موردعلاقم) و کلی گریه کردم بخواطر پسره سریالم تموم شد یکم خوابیدم و با حس چیز خیسی رو لبم بیدار شدم وقتی چشمامو باز کردم دیدم کوک داره لبامو میب*وسه سریع ازخودم جداشت کردم
+داری چیکار میکنی؟
_نمیتونم زنمو بب*وسم؟
+زن؟
_بله... تو قانونا زن من هستی
+راستی تو مگه نرفته بودی...
_ا.ت الان اینجام پس حرف بیخود نزن
دوباره کوک شروع به بوسی*دنم کرد بعد از چند مین لب پایینمو گاز گرفت که همکاری کنم با دستام اروم صورتشو قاب گرفتم و چشمامو بستم
+ا..یی
_چیشده بیب؟ خوبی؟ بچه خوبه؟ باید بریم بیمارستان... دکتررررررر
+خوبم...خوبم چیزی نیست فقط... یکم دردم اومد
_اینجوری نمیشه...همینجا بمون و استراحت کن تا من بیام
+ولی...
_ا.ت (ترسناک)
+چش :/
_افرین بیبی گرل
بعد از چند مین دیدم کوک با یه بسته شیرموز و میوه اومد سمتم
_همشونو میخوری
+ولی؟
_ولی و اما نداره من میخوام بچم سالم به دنیا بیاد
+باش
_ا.ت؟
+هوم؟
_اسم بچه چی باشه؟
+جونگکوک هنوز جنسیتش مشخص نیست
_ولی من اسم انتخواب کردم(کیوت)
+خب باشه بگو
_اگه دختر بود میزارمش لونا اگه پسر بود سوهیون
+ولی من نظرم هیجین و هیونگه
_گگگگ خوشگل بابا میخواد اسماشون اونایی که من گفتم باشن مگه نه کیتن کوچولوی من؟ وقتی به دنیا بیای من میشم خوشحال ترین بابای دنیا
لبخند کوتاهی زدم عذاب وجدان داشتم که قراره جانگکوک رو ترک کنم اگر من نباشم چیکار میکنه؟ خودش بچه رو نگه میداره؟ یا میره دنبال یه زن دیگه؟
تو همین فکرا بودم که دیدم جانگکوک صدام میکنه
_ا.ت...ا.ت
+بله؟
_کجایی یکساعته دارم صدات میکنم؟
+هیچی فقط تو فکر رفتم
_عاها خندیدیم راستی بچم گفت من باید پیش تو بخوام
+جونگکوک اون بچه منم هست
_اره ولی خب من بیشتر دوسش دارم
+حتی بیشتر از من(بغض)
_عو بیب تو خیلی خاصی بیا بغلم و بخوابیم
+باش
یک ماه از حامله بودن من میگذره تو این مدت شکمم گنده شده بود صبح از خواب بیدار شدم جونگکوک رو کنارم ندیدم شاید مثل همیشه رفته ماموریت به شکمم نگاه کردم
+مامانو ببخش اگه قراره ولت کنه(گوه میخورهههههه) امیدوارم یه مامان بهتر از من پیدا کنی کوچولوم
کمی گریه کردم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم کسی تو خونه مبود ولی میز صبحونه چیده شده بود و روی میز یه نامه بود
{عروسکم من تا دوروز نیستم مراقب خودتو بچه باش... اتفاقی برای بچه نیوفته ا.ت}
لبخند کوتاهی رو لبم اومد صبحونمو خوردم و رفتم یه سریال نگاه کنم نشستم لویی پادشاه خرید رو نگاه کردم(عرررر سریال موردعلاقم) و کلی گریه کردم بخواطر پسره سریالم تموم شد یکم خوابیدم و با حس چیز خیسی رو لبم بیدار شدم وقتی چشمامو باز کردم دیدم کوک داره لبامو میب*وسه سریع ازخودم جداشت کردم
+داری چیکار میکنی؟
_نمیتونم زنمو بب*وسم؟
+زن؟
_بله... تو قانونا زن من هستی
+راستی تو مگه نرفته بودی...
_ا.ت الان اینجام پس حرف بیخود نزن
دوباره کوک شروع به بوسی*دنم کرد بعد از چند مین لب پایینمو گاز گرفت که همکاری کنم با دستام اروم صورتشو قاب گرفتم و چشمامو بستم
+ا..یی
_چیشده بیب؟ خوبی؟ بچه خوبه؟ باید بریم بیمارستان... دکتررررررر
+خوبم...خوبم چیزی نیست فقط... یکم دردم اومد
_اینجوری نمیشه...همینجا بمون و استراحت کن تا من بیام
+ولی...
_ا.ت (ترسناک)
+چش :/
_افرین بیبی گرل
بعد از چند مین دیدم کوک با یه بسته شیرموز و میوه اومد سمتم
_همشونو میخوری
+ولی؟
_ولی و اما نداره من میخوام بچم سالم به دنیا بیاد
+باش
_ا.ت؟
+هوم؟
_اسم بچه چی باشه؟
+جونگکوک هنوز جنسیتش مشخص نیست
_ولی من اسم انتخواب کردم(کیوت)
+خب باشه بگو
_اگه دختر بود میزارمش لونا اگه پسر بود سوهیون
+ولی من نظرم هیجین و هیونگه
_گگگگ خوشگل بابا میخواد اسماشون اونایی که من گفتم باشن مگه نه کیتن کوچولوی من؟ وقتی به دنیا بیای من میشم خوشحال ترین بابای دنیا
لبخند کوتاهی زدم عذاب وجدان داشتم که قراره جانگکوک رو ترک کنم اگر من نباشم چیکار میکنه؟ خودش بچه رو نگه میداره؟ یا میره دنبال یه زن دیگه؟
تو همین فکرا بودم که دیدم جانگکوک صدام میکنه
_ا.ت...ا.ت
+بله؟
_کجایی یکساعته دارم صدات میکنم؟
+هیچی فقط تو فکر رفتم
_عاها خندیدیم راستی بچم گفت من باید پیش تو بخوام
+جونگکوک اون بچه منم هست
_اره ولی خب من بیشتر دوسش دارم
+حتی بیشتر از من(بغض)
_عو بیب تو خیلی خاصی بیا بغلم و بخوابیم
+باش
۵.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.