عشق و دوری
اونا دوستای خوبی بودن
شبو روز من بودن
اما یهو انگار رعدوبرق زد وسط رابطه دوستانمون
و همه چی خراب شد
ما افرادی بودیم که شبوروز باهم حرف میزدیم
اما الان هر 100 سالی به بهانه استوری یا یه دلیلی بهم پیام میدیم
تعطیلات هم تموم شدو برای ترم 2 اومدیم مدرسه
اصلا دلو دماغ هیچی نداشتمو با بیحوصلگی به مدرسه رفتم
*سلام
علیک
*با رفیقم حرف میزدم حرفم که تموم شد رفتیم با سوهی جای بقیه بچه ها
(اکیپ 7 نفره
یونا🩵
گوریا🩷
یانگ یانگ❤️
سان💜
دوگیونگ 💙
یوجین 💚
دویون 💛
توی یه مدت که با اون اکیپ 7 نفره اشنا شده بودم کلی مسخره بازی داشتیم یونجی تصمیم گرفت یه بازی راه بندازه
بازی اینجوری بود که حرکی با اسمی جدیدو شخصیتی جدید وارد میشه و همه باهم دختر عمو پسر عمو هستند
یونجی نقش سرگروه و پسر رو برداشت
تمها دختری که خودشو جای پسر جا زده بود
بازی شروع شد معلم ریاضی گفت که برای صبحانه خوردن به بیرون مدرسه یه جای سربز هست که بریم
یکی که جدید وارد شده بودو یونجی از ورودش ناراضی بود
هیوان بود 🧡
*سوهی میشه کیفم رو بیاری؟
اره الان میارم
سریع رفتم بیارم که نفس کم اوردمو وقتی رسیدم جای یونجی افتادم
*سوهیی سوهییی خوبییی
(گرفتمش)
خوبم (تنگی نفس) خوبم (بیحال)
*خوب نیستی بشین
نه خوبم خوبم دیر میشهذالان میرن
*به درکک
اصلا تقصیر منه من باید خودم میرفتم
خودتو سرزنش نکن یکم نفس کم اوردم دیگه
*هوف
بیا بریم عزیز دلم الان خوبم
🧡بچه ها نمیایننن؟
*ایش ازش بدم میاد
برچی؟
*خوشم نمیاد دیگه
دستشو محکم گرفتم
ای بابا
رفتیم
*اروم قدم میزدیمو ازشون دور بودیم
بجنب خیلی ازمون دورن
*دستشو محکم گرفتم
اروم نمیخواد بدوی
من خوبم بیا دیگه
*سوهیی
چشم قُره
عا.. باشه
سرمو پایین انداختم
*لبخند زدمو سرشو نوازش کردم
زیر چشمی با لبخند نگاهش کردم
*نگاهشو دیدمو خندیدم
(خندیدم)
🧡مرغای عاشق تند تر
*با تنفر نگاهش کردم
🧡چرا اونجور نگاه میکنی؟
تو برو ما میایم
زدم به شونش
*هوم؟
دست از نگاه کردنای سمی بهش بردار
*اخه نمیدونیییی چقدر ازشش بدم میاددد (با حرص)
منو نگاه کن بهش توجهی نکن
*الان خوبه پس
(خیره شدم بهش)
نگاهشو حس میکردم
حالا نه در این حد
*چیشد چرا قرمز شدی؟
قرمز? نه بابا شوخی نکن
*نیشخند
رسیدیمو رویه چمن ها نشستیم به یونجی تکیه دادم
*اینو ببرش ازش خوشم نمیاد
من کی بگم الان خبب
*نمیدونم یه فکری بکن دیگههه
شبو روز من بودن
اما یهو انگار رعدوبرق زد وسط رابطه دوستانمون
و همه چی خراب شد
ما افرادی بودیم که شبوروز باهم حرف میزدیم
اما الان هر 100 سالی به بهانه استوری یا یه دلیلی بهم پیام میدیم
تعطیلات هم تموم شدو برای ترم 2 اومدیم مدرسه
اصلا دلو دماغ هیچی نداشتمو با بیحوصلگی به مدرسه رفتم
*سلام
علیک
*با رفیقم حرف میزدم حرفم که تموم شد رفتیم با سوهی جای بقیه بچه ها
(اکیپ 7 نفره
یونا🩵
گوریا🩷
یانگ یانگ❤️
سان💜
دوگیونگ 💙
یوجین 💚
دویون 💛
توی یه مدت که با اون اکیپ 7 نفره اشنا شده بودم کلی مسخره بازی داشتیم یونجی تصمیم گرفت یه بازی راه بندازه
بازی اینجوری بود که حرکی با اسمی جدیدو شخصیتی جدید وارد میشه و همه باهم دختر عمو پسر عمو هستند
یونجی نقش سرگروه و پسر رو برداشت
تمها دختری که خودشو جای پسر جا زده بود
بازی شروع شد معلم ریاضی گفت که برای صبحانه خوردن به بیرون مدرسه یه جای سربز هست که بریم
یکی که جدید وارد شده بودو یونجی از ورودش ناراضی بود
هیوان بود 🧡
*سوهی میشه کیفم رو بیاری؟
اره الان میارم
سریع رفتم بیارم که نفس کم اوردمو وقتی رسیدم جای یونجی افتادم
*سوهیی سوهییی خوبییی
(گرفتمش)
خوبم (تنگی نفس) خوبم (بیحال)
*خوب نیستی بشین
نه خوبم خوبم دیر میشهذالان میرن
*به درکک
اصلا تقصیر منه من باید خودم میرفتم
خودتو سرزنش نکن یکم نفس کم اوردم دیگه
*هوف
بیا بریم عزیز دلم الان خوبم
🧡بچه ها نمیایننن؟
*ایش ازش بدم میاد
برچی؟
*خوشم نمیاد دیگه
دستشو محکم گرفتم
ای بابا
رفتیم
*اروم قدم میزدیمو ازشون دور بودیم
بجنب خیلی ازمون دورن
*دستشو محکم گرفتم
اروم نمیخواد بدوی
من خوبم بیا دیگه
*سوهیی
چشم قُره
عا.. باشه
سرمو پایین انداختم
*لبخند زدمو سرشو نوازش کردم
زیر چشمی با لبخند نگاهش کردم
*نگاهشو دیدمو خندیدم
(خندیدم)
🧡مرغای عاشق تند تر
*با تنفر نگاهش کردم
🧡چرا اونجور نگاه میکنی؟
تو برو ما میایم
زدم به شونش
*هوم؟
دست از نگاه کردنای سمی بهش بردار
*اخه نمیدونیییی چقدر ازشش بدم میاددد (با حرص)
منو نگاه کن بهش توجهی نکن
*الان خوبه پس
(خیره شدم بهش)
نگاهشو حس میکردم
حالا نه در این حد
*چیشد چرا قرمز شدی؟
قرمز? نه بابا شوخی نکن
*نیشخند
رسیدیمو رویه چمن ها نشستیم به یونجی تکیه دادم
*اینو ببرش ازش خوشم نمیاد
من کی بگم الان خبب
*نمیدونم یه فکری بکن دیگههه
۸۶۳
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.