یین و یانگ (پارت ۸)
(فردا صبح)
صبح به زور از خواب بیدار شدم ولی به هر بدبختی بود از جام بلند شدم . یه تیپ مرتب زدم ، مدارکم رو برداشتم و به سمت نزدیکترین مدرسه حرکت کردم . دیشب آدرسش رو پیدا کردم . رسیدم دم درش ، خیلی استرس داشتم . یه نگاه به ساعتم انداختم ، ساعت ۱۰ بود . قطعا تا موقع ناهار اینجا گیرم .
(۳ ساعت بعد)
خب ... بالاخره کاهای ثبت نام تموم شد . به خاطر نداشتن والدین کلی گیر الکی دادن ولی بالاخره ثبت نامم کردن . مثل اینکه توی مدرسه یه دعوا شده بود ، برای همین طول کشید . راه افتادم به سمت رستوران دیروزی تا ناهارم رو بخورم . ***** بعد ناهار دلم نمی خواست برم خونه . پس تصمیم گرفتم کاری رو بکنم که اگر هر آرمی توی سئول بود انجام می داد . توی گوگل مپ کمپانی بیگ هیت رو پیدا کردم ، ولی خیلیییی دور بود . پس سوار یه اتوبوس شدم .
( ۱ ساعت بعد)
با ترافیک وحشتناکی که بود ، حدود یک ساعت طول کشید تا برسم . ولی الان کمپانی درست روبروم بود . از خوشحالی دوست داشتم بالا پایین بپرم . قرار بود چند روز دیگه توی کمپانی وای جی اودیشن بدم . یعنی از چند وقت دیگه باید توی همچین محیطی زندگی می کردم ؟ همونطور که داشتم با کلی ذوق کمپانی رو نگاه می گردم ، ۲ تا پسر جوون دیدم که دارن میان سمت کمپانی . کلاه گذاشته بودن و خیلی آشنا بودن ... یکم که نزدیکتر شدن شناختمشون ... اونا جونگکوک و تهیونگ بودن ! (بایس ا/ت جونگکوکه) نمی تونستم صحنه ای که می دیدم رو باور کنم ! ولی خودشون بودن پس سعی کردم خودمو کنترل کنم و برم جلو . سلام کردم . جفتشون سلام کردن . گفتم : من خیلی وقته آرمیم! نمی تونم خوشحالی مو با هیچ کلمه ای توصیف کنم! ۲ تاشون لبخند زدن . جونگکوک گفت : به نظر نمیاد کره ای باشی ، از کدوم کشوری؟ گفتم : بله ، من ایرانیم . تهیونگ گفت : شنیده بودم ایران دخترای خیلی خوشگلی داره . و با خنده جونگکوک رو نگاه کرد . گفتم : میشه یه عکس بگیریم ؟ جفتشون گفتن : حتما .
گوشیم رو درآوردم و یه سلفی خیلی قشنگ گرفتم . همه خیلی خوب افتادیم .
#فیک_بی_تی_اس
صبح به زور از خواب بیدار شدم ولی به هر بدبختی بود از جام بلند شدم . یه تیپ مرتب زدم ، مدارکم رو برداشتم و به سمت نزدیکترین مدرسه حرکت کردم . دیشب آدرسش رو پیدا کردم . رسیدم دم درش ، خیلی استرس داشتم . یه نگاه به ساعتم انداختم ، ساعت ۱۰ بود . قطعا تا موقع ناهار اینجا گیرم .
(۳ ساعت بعد)
خب ... بالاخره کاهای ثبت نام تموم شد . به خاطر نداشتن والدین کلی گیر الکی دادن ولی بالاخره ثبت نامم کردن . مثل اینکه توی مدرسه یه دعوا شده بود ، برای همین طول کشید . راه افتادم به سمت رستوران دیروزی تا ناهارم رو بخورم . ***** بعد ناهار دلم نمی خواست برم خونه . پس تصمیم گرفتم کاری رو بکنم که اگر هر آرمی توی سئول بود انجام می داد . توی گوگل مپ کمپانی بیگ هیت رو پیدا کردم ، ولی خیلیییی دور بود . پس سوار یه اتوبوس شدم .
( ۱ ساعت بعد)
با ترافیک وحشتناکی که بود ، حدود یک ساعت طول کشید تا برسم . ولی الان کمپانی درست روبروم بود . از خوشحالی دوست داشتم بالا پایین بپرم . قرار بود چند روز دیگه توی کمپانی وای جی اودیشن بدم . یعنی از چند وقت دیگه باید توی همچین محیطی زندگی می کردم ؟ همونطور که داشتم با کلی ذوق کمپانی رو نگاه می گردم ، ۲ تا پسر جوون دیدم که دارن میان سمت کمپانی . کلاه گذاشته بودن و خیلی آشنا بودن ... یکم که نزدیکتر شدن شناختمشون ... اونا جونگکوک و تهیونگ بودن ! (بایس ا/ت جونگکوکه) نمی تونستم صحنه ای که می دیدم رو باور کنم ! ولی خودشون بودن پس سعی کردم خودمو کنترل کنم و برم جلو . سلام کردم . جفتشون سلام کردن . گفتم : من خیلی وقته آرمیم! نمی تونم خوشحالی مو با هیچ کلمه ای توصیف کنم! ۲ تاشون لبخند زدن . جونگکوک گفت : به نظر نمیاد کره ای باشی ، از کدوم کشوری؟ گفتم : بله ، من ایرانیم . تهیونگ گفت : شنیده بودم ایران دخترای خیلی خوشگلی داره . و با خنده جونگکوک رو نگاه کرد . گفتم : میشه یه عکس بگیریم ؟ جفتشون گفتن : حتما .
گوشیم رو درآوردم و یه سلفی خیلی قشنگ گرفتم . همه خیلی خوب افتادیم .
#فیک_بی_تی_اس
۸.۰k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.