بی جهت صدایم می کرد؛ گرچه من تلاش می کردم که جواب بدهم.
بی جهت صدایم می کرد؛ گرچه من تلاش می کردم که جواب بدهم.
من ترانه میخواندم،با موسیقی ضرب می گرفتم ولی هیچ کدام از کلمه ها را نمی فهمیدم، من غذا می خوردم، شیرینی شان را حس می کردم.برای رقصنده ها دست می زدم،
با چرخش و رقص آنها گیج می رفتم.
من با مردمم قاطی شدم. و گرچه آنها فراخوان جشن را میفهمیدند، ولی برای من به زبانی بود که هرگز یاد نگرفتم.
من ترانه میخواندم،با موسیقی ضرب می گرفتم ولی هیچ کدام از کلمه ها را نمی فهمیدم، من غذا می خوردم، شیرینی شان را حس می کردم.برای رقصنده ها دست می زدم،
با چرخش و رقص آنها گیج می رفتم.
من با مردمم قاطی شدم. و گرچه آنها فراخوان جشن را میفهمیدند، ولی برای من به زبانی بود که هرگز یاد نگرفتم.
۶۸۹
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.