فیک نامجون
فیک نامجون
پارت ۴
______________________________
۲ ساعت بعد
با صدای جیغ یونا از خواب پریدم دویدم رفتم طرف اتاقش که دیدم یه مرد
با لباس سیاه گلوی یونا رو زخمی کرده جیغ کشیدم دویدم طرفش
×یوناااااا ... عوضی ولش کن حرومزاده
رفتم طرف مرده شروع کردم به زدنش که هولم داد افتادم زمین یونا رو ول کرد اومد طرفم گفت:
°به شوهرت بگو گفته بودم به حرفم گوش بده (پوز خند) ول حالا که گوش نداده حقش اینه که عذاب بکشه
رفت ، دویدم سمت یونا داشت از گلوش خون میرفت صداش. زدم
×یونا یونا مامان چشاتو نبند یونا فدات بشم نبند چشاتو ....یوناااااااااااا (باگریه)
×یونا باز کن چشاتو باز کن قربونت برم باز کن چشاتو یوناااااااااا(جیغ)
داد زدم گریه کردم باز نکرد دخترکم چشای خوشگلشو باز نکرد ..
...........................
نمیدونم چن ساعت گذشته بود که داشتم گریه میکردم نمیدونم چقد بود که دخترکم چشاشو بستو از پیشم رفت .
چند دیقه بعد
با صدای بسته شدن در اتاق من و نامجون به خودم اومدم..صدای قدمای یه کی داشت میومد ...برگشتم طرف در که نامجونو تو چار چوب در دیدم که خشکش زده اومد طرفمون با صدای لرزون گف یونارو صدا زد:
+ی...یو...نا ...یونا یونا دخترم چرا چشاش بستس ات این زخم چیه رو گلوش
نبض یونا رو گرف دستای کوچیک دخترم از دستش افتاد گف:
+چ...چرا نبضش نمیزنه ......یونا دخترم چشاتو باز کن
×زحمت نکش دخترمونو ازمون گرفتن کشتنش میفهمی دیگه پیشمون نیست
بخاطر توی عوضی بخاطر تو میفهمی تو ، توی عوضی قاتل دخترمونی
تو (با گریه)
انگار که تازه به خودش اومده باشه داد زد :
+نه نه دختر من ترکم نکرده پیشمه ، چشاشو الکی بسته مگه نه ات آره بگو که چشاش الکی بسته شده بگو ....بگو (با گریه گف کلمه اخرو)
×واقعیه...همه چی واقعیه هرکاری بکنی برنمیگرده میفهمی (گریه)
شروع کرد به داد زدن :
+نه نه دروغه همه چی دروغه همه ش یه خوابه توهمه
+دخترم هنوز پیشمه
بغضی که گلوشو گرفته بود شکست و شروع کرد به اشک ریختن
×گفتش بهت بگم همش تقصیر توعه گف بهت بگم اگه تو به حرفش گوش کرده بودی اینجور نمیشد گف حقته که اینجوری عذاب بکشی
یهو نامجون سرشو آورد بالا و تو چشمام نگاه کرد و بلند گفت :
+عوضی حرومزاده بلاخره کار خودشو کرد بلاخره زهرشو بهم ریخت
دیگه برام مهم نبود که کی چی کار کرده بود فق میخواستم از این وضع راحت شم تا از جام بلن شدم سرم گیج رفتو افتادم زمین دیگه هیچی نفهمیدم........
پارت ۴
______________________________
۲ ساعت بعد
با صدای جیغ یونا از خواب پریدم دویدم رفتم طرف اتاقش که دیدم یه مرد
با لباس سیاه گلوی یونا رو زخمی کرده جیغ کشیدم دویدم طرفش
×یوناااااا ... عوضی ولش کن حرومزاده
رفتم طرف مرده شروع کردم به زدنش که هولم داد افتادم زمین یونا رو ول کرد اومد طرفم گفت:
°به شوهرت بگو گفته بودم به حرفم گوش بده (پوز خند) ول حالا که گوش نداده حقش اینه که عذاب بکشه
رفت ، دویدم سمت یونا داشت از گلوش خون میرفت صداش. زدم
×یونا یونا مامان چشاتو نبند یونا فدات بشم نبند چشاتو ....یوناااااااااااا (باگریه)
×یونا باز کن چشاتو باز کن قربونت برم باز کن چشاتو یوناااااااااا(جیغ)
داد زدم گریه کردم باز نکرد دخترکم چشای خوشگلشو باز نکرد ..
...........................
نمیدونم چن ساعت گذشته بود که داشتم گریه میکردم نمیدونم چقد بود که دخترکم چشاشو بستو از پیشم رفت .
چند دیقه بعد
با صدای بسته شدن در اتاق من و نامجون به خودم اومدم..صدای قدمای یه کی داشت میومد ...برگشتم طرف در که نامجونو تو چار چوب در دیدم که خشکش زده اومد طرفمون با صدای لرزون گف یونارو صدا زد:
+ی...یو...نا ...یونا یونا دخترم چرا چشاش بستس ات این زخم چیه رو گلوش
نبض یونا رو گرف دستای کوچیک دخترم از دستش افتاد گف:
+چ...چرا نبضش نمیزنه ......یونا دخترم چشاتو باز کن
×زحمت نکش دخترمونو ازمون گرفتن کشتنش میفهمی دیگه پیشمون نیست
بخاطر توی عوضی بخاطر تو میفهمی تو ، توی عوضی قاتل دخترمونی
تو (با گریه)
انگار که تازه به خودش اومده باشه داد زد :
+نه نه دختر من ترکم نکرده پیشمه ، چشاشو الکی بسته مگه نه ات آره بگو که چشاش الکی بسته شده بگو ....بگو (با گریه گف کلمه اخرو)
×واقعیه...همه چی واقعیه هرکاری بکنی برنمیگرده میفهمی (گریه)
شروع کرد به داد زدن :
+نه نه دروغه همه چی دروغه همه ش یه خوابه توهمه
+دخترم هنوز پیشمه
بغضی که گلوشو گرفته بود شکست و شروع کرد به اشک ریختن
×گفتش بهت بگم همش تقصیر توعه گف بهت بگم اگه تو به حرفش گوش کرده بودی اینجور نمیشد گف حقته که اینجوری عذاب بکشی
یهو نامجون سرشو آورد بالا و تو چشمام نگاه کرد و بلند گفت :
+عوضی حرومزاده بلاخره کار خودشو کرد بلاخره زهرشو بهم ریخت
دیگه برام مهم نبود که کی چی کار کرده بود فق میخواستم از این وضع راحت شم تا از جام بلن شدم سرم گیج رفتو افتادم زمین دیگه هیچی نفهمیدم........
۵.۶k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.