قسمت ۲جنازه زنده
شب شد
رفتیم بخوایم که محمد چیز سفتی زیر کمرش حس کرد یک کاغذ و خودکار
(نمی خواین چیزی برام بنویسید)
محمد چیزی نوشت ولی به من نگفت و اونو تو اتاق مهسا یا همون دخترمون گذاشت
ساعت ۲شب:صدای گوشی من
بیدار شدم و با اینکه گوشی مهسا رو فروخته بودیم ولی خط همون بود
گفتم الو
مامان
گفت بیا به سمت اتاقم
رفتم وقتی در رو میخواستم باز کنم قفل بود
در گوشی گفت کیف محمد وقتی کیف رو برداشتم و کلید رو گرفتم به سمت اتاق رفتم
وقتی در رو باز کردم...
رفتیم بخوایم که محمد چیز سفتی زیر کمرش حس کرد یک کاغذ و خودکار
(نمی خواین چیزی برام بنویسید)
محمد چیزی نوشت ولی به من نگفت و اونو تو اتاق مهسا یا همون دخترمون گذاشت
ساعت ۲شب:صدای گوشی من
بیدار شدم و با اینکه گوشی مهسا رو فروخته بودیم ولی خط همون بود
گفتم الو
مامان
گفت بیا به سمت اتاقم
رفتم وقتی در رو میخواستم باز کنم قفل بود
در گوشی گفت کیف محمد وقتی کیف رو برداشتم و کلید رو گرفتم به سمت اتاق رفتم
وقتی در رو باز کردم...
۲.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.