P7
daddy…
پرش زمانی به ساعت ۸:۰۰ شب
ات ویو
شام حاضر بود رفتم به ارباب بگم در اتاقش رو زدم اما جواب نداد در رو اروم باز کردم که دیدم خابیده رفتم سمتش چندتا مو روی صورتش بود دست کردم و اونا رو برداشتم راستش بهش حس پیدا کردم اما هعی ولش اروم صورتش رو نوازش میکردم داشت بیدار میشد دستمو کشیدم که یهو دستمو گرفت انداخت رو خودش
_داشتی چیکار میکردی بیب هوم(خابالو)
+ا….ارباب ولم کنید(با تعجب)
_چرا اومدی اینجا
+میخاستم واسه شام صداتون کنم
_هوم باشه
کوک ات رو ول کرد ات بلند شد که بره
_ات
+بله ارباب
_بیا نزدیک
ات رفت نزدیک که کوک بوسه سطحی رو لبش گذاشت
_حالا برو
ات با دو رفت بیرون قرمز شده بود بعد چند مین کوک شام خورد و از یونا پرسید
_ات کجاس
یونا:تو حیاطه ددی
_چی گفتی
یونا:هیچی ارباب
کوک رفت تو حیاط که……
خماری
پرش زمانی به ساعت ۸:۰۰ شب
ات ویو
شام حاضر بود رفتم به ارباب بگم در اتاقش رو زدم اما جواب نداد در رو اروم باز کردم که دیدم خابیده رفتم سمتش چندتا مو روی صورتش بود دست کردم و اونا رو برداشتم راستش بهش حس پیدا کردم اما هعی ولش اروم صورتش رو نوازش میکردم داشت بیدار میشد دستمو کشیدم که یهو دستمو گرفت انداخت رو خودش
_داشتی چیکار میکردی بیب هوم(خابالو)
+ا….ارباب ولم کنید(با تعجب)
_چرا اومدی اینجا
+میخاستم واسه شام صداتون کنم
_هوم باشه
کوک ات رو ول کرد ات بلند شد که بره
_ات
+بله ارباب
_بیا نزدیک
ات رفت نزدیک که کوک بوسه سطحی رو لبش گذاشت
_حالا برو
ات با دو رفت بیرون قرمز شده بود بعد چند مین کوک شام خورد و از یونا پرسید
_ات کجاس
یونا:تو حیاطه ددی
_چی گفتی
یونا:هیچی ارباب
کوک رفت تو حیاط که……
خماری
۱۲.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.