پارت 5 زندگی سلطنتی اما دردناک
پارت 5 زندگی سلطنتی اما دردناک
★ویو جین★
< نمیدونم چرا وقتی مامان گفت ا/ت باید ازدواج کنه عصبی شدم اصلا دست خودم نبود چم شده >
★ویو ا/ت★
< از خونهی خانم میونگ حرکت کردم سمت خونه رسیدم اول یکم غذا خوردم بعد رفتم اتاقم لباس راحتیمو پوشیدم و میکاپمو پاک کردم و موهامو بالا گوجه کردم و رفتم داخل اتاق کارم برای فردا جلسه چندتا کار انجام بدم >
°خونهی هون°
{سووان: اگر ا/ت ارث رو بگیره چی
هون: سووان دهنتو ببند انقدر فاز بد نده
نارا: اون ا/ت حرفیهای اون موقعی که شما دست به کار بشین اون کارشو تموم کرده
سووان: نارا جون ببند
یوچان: عمه، نارا راست میگه شما باید یه قدم جلو باشین پس از همین الان دست به کار بشین
هانا: سووان و هون شما بچه هاشین اما ا/ت نه پس انگرانی چیه
هون: مامان اگر بخواد ارث رو بده با ا/ت به ماها نگا نمیکنه
سووان: راست میگه}
★ویو ا/ت★
< خسته شدم ساعت 2 بود دیگه جمع کردم رفتم خوابیدم که ساعت 3 جین بهم زنگ زد >
″مکالمهی ا/ت و جین″
× الو ا/ت .گریه.
- چی شده .نگران.
× مامان مرد .گریه.
- چییی .گریه.
× بیا خونهی مامان .گریه.
- الان میام .گریه.
★ویو ا/ت★
< روی لباس راحتیم یه کت پوشیدم و راننده منو رسوند همه داشتن گریه میکردم و آمبولانس هم رفت >
( ا/ت همش گریه میکنه)
- چرا نمیریم دنبال خانم میونگ
هون: تموم کرده
- توعم الان خوشحالی
هون: مامانمه چطور خوشحال باشم
× از اون قیافهی چندشت معلومه ( جین میره تا هون رو بزنه اما ا/ت نمیزاره )
- چرا مرد چطوری
سووان: ایست قلبی
- میونگ که مریضی نداشت چطوری
× ا/ت بیا بریم وگرنه اینا رو خودم میکشم
- بریم
( رفتن )
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
★ویو جین★
< نمیدونم چرا وقتی مامان گفت ا/ت باید ازدواج کنه عصبی شدم اصلا دست خودم نبود چم شده >
★ویو ا/ت★
< از خونهی خانم میونگ حرکت کردم سمت خونه رسیدم اول یکم غذا خوردم بعد رفتم اتاقم لباس راحتیمو پوشیدم و میکاپمو پاک کردم و موهامو بالا گوجه کردم و رفتم داخل اتاق کارم برای فردا جلسه چندتا کار انجام بدم >
°خونهی هون°
{سووان: اگر ا/ت ارث رو بگیره چی
هون: سووان دهنتو ببند انقدر فاز بد نده
نارا: اون ا/ت حرفیهای اون موقعی که شما دست به کار بشین اون کارشو تموم کرده
سووان: نارا جون ببند
یوچان: عمه، نارا راست میگه شما باید یه قدم جلو باشین پس از همین الان دست به کار بشین
هانا: سووان و هون شما بچه هاشین اما ا/ت نه پس انگرانی چیه
هون: مامان اگر بخواد ارث رو بده با ا/ت به ماها نگا نمیکنه
سووان: راست میگه}
★ویو ا/ت★
< خسته شدم ساعت 2 بود دیگه جمع کردم رفتم خوابیدم که ساعت 3 جین بهم زنگ زد >
″مکالمهی ا/ت و جین″
× الو ا/ت .گریه.
- چی شده .نگران.
× مامان مرد .گریه.
- چییی .گریه.
× بیا خونهی مامان .گریه.
- الان میام .گریه.
★ویو ا/ت★
< روی لباس راحتیم یه کت پوشیدم و راننده منو رسوند همه داشتن گریه میکردم و آمبولانس هم رفت >
( ا/ت همش گریه میکنه)
- چرا نمیریم دنبال خانم میونگ
هون: تموم کرده
- توعم الان خوشحالی
هون: مامانمه چطور خوشحال باشم
× از اون قیافهی چندشت معلومه ( جین میره تا هون رو بزنه اما ا/ت نمیزاره )
- چرا مرد چطوری
سووان: ایست قلبی
- میونگ که مریضی نداشت چطوری
× ا/ت بیا بریم وگرنه اینا رو خودم میکشم
- بریم
( رفتن )
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
۹.۷k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.