پارت¹³.جنبه ندارین نخونین.
مهمونی تموم شد برگشتیم خونه چند روزی بود که جونگ کوک دیر میومد خونه من تنها بودم امروزم تصمیم گرفده بودم خونه رو از این وضع شلخته در بیارم .
از حال شروع کردم و بعد اشپز خونه بعد از تمیز کردن تصمیم گرفدم برم تو اتاقم و درس بخونم در اتاقم باز کردم رو تخت ولو شدم کتاب تو دستم گرفدم شروع کردم به خوندن نمیدونم چند ساعت بود که همینجپری داشتم میخوندم به خودم اومدم گوشیم و روشن کردم ساعت ۱۱شب بود ..!
از جام بلند شدم از اتاق برم که صدای مسیج گوشیم باعث شد برگردم گپشیمو برداشتم ی پیام ناشناس یود برام جالب بود اون ناشناس خیلی وقته پیام نداده ..!
ولی الان ۲تا مسیج داده ..!
پیام باز کردم و شروع به خوندن کردم هم تعجب کرده بودم هم ترسیده بودم ..
``تا چند دقیقه دیگه برق ها میره و ظرفی میشکنه و صدای بدی توی خونه میپیچه``
``اگه بری پایین تا ببینی چ اتفاقی افداده !با پای خودت به سمت مرگ قدم بر میداری ..و اگه توی اتاق بمونی ..``
دیگه ادامه نداده بود و این ترس منو بیشتر میکرد روی تخت نشستم امکانش بود که فقط بخواد منو بترسونه پس اهمیت ندادم تو اینستا چرخیدم که بعد چند مین برق ها رفد از جام بلند شدمو چراغ قوه گوشیمو روشن کردم پرده کنار زدم به غیر از خونه ما برق هیچکس دیگه ای نرفده بود ..!
خواستم برم پایین تا ببینم چ اتفاقی افداده که صدای شکستنه چیزی باعث شد وایسم ..
حرف اون فرد درست بود ...سعی کردم خودمو اروم کنم رو تخت نشستم شماره جونگ کوک گرفدم بالای ۱۰بار بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد ..
بی خیال شدم رفدم تو صفحه چته اوم فرد.
``من الان باید چ کار کنم ؟؟؟``
این پیام براش فرستادم که بعد ۲مین جواب داد :
``تصمیم گیرنده تویی``
سریع براش تایپ کردم ..
``من نمیخام بمیرم باید چ کار کنم ؟``
بعد ۱ مین ج داد:
``جواب زنده موندنت پیش خودته``
با هر جوابش گیج میشدم از جام کلافه بلند شدم مگه اون بیرون چیه که من نباید برم ؟
خواستم در و باز کنم که باز پیامی اومد ..
``گفدی میخای زنده بمونی ،پس چرا در و باز می کنی ؟``
پشتمو نگاه کردم اون کیه که میدونه الان من دارم در و باز میکنم ؟.
گوشی گذاشتم رو تخت پیام دادم ..
``پس چیکار کنم ؟؟``
بعد ی مین جواب داد:
``همیشه که از در نباید رفد بیرون``
به پیام زل زدم که یهو چشمم به کانال کولر افداد پس منظورش اون بوده سریع مث برق گرفده ها از جام بلند شدم صندلی گذاشتم جلپش ازش بالا رفدم با کلی سختی دریچه باز کردم گوشیمو گذاشتم تو جیبم ازش بالا رفدم وقتی دیدم جام امنه صندلی به زور هل دادم اون ور و دریچه بستم ..
چریخیدم خپاستم فرار کنم که باز شدن در باعث شد برگردم تا ببینم کسی که داخل خونست کیه ..
و.ولی با دیدن ..😨
شخصیت جنی دیدی ؟
خب معلومه که دیدی😉
از حال شروع کردم و بعد اشپز خونه بعد از تمیز کردن تصمیم گرفدم برم تو اتاقم و درس بخونم در اتاقم باز کردم رو تخت ولو شدم کتاب تو دستم گرفدم شروع کردم به خوندن نمیدونم چند ساعت بود که همینجپری داشتم میخوندم به خودم اومدم گوشیم و روشن کردم ساعت ۱۱شب بود ..!
از جام بلند شدم از اتاق برم که صدای مسیج گوشیم باعث شد برگردم گپشیمو برداشتم ی پیام ناشناس یود برام جالب بود اون ناشناس خیلی وقته پیام نداده ..!
ولی الان ۲تا مسیج داده ..!
پیام باز کردم و شروع به خوندن کردم هم تعجب کرده بودم هم ترسیده بودم ..
``تا چند دقیقه دیگه برق ها میره و ظرفی میشکنه و صدای بدی توی خونه میپیچه``
``اگه بری پایین تا ببینی چ اتفاقی افداده !با پای خودت به سمت مرگ قدم بر میداری ..و اگه توی اتاق بمونی ..``
دیگه ادامه نداده بود و این ترس منو بیشتر میکرد روی تخت نشستم امکانش بود که فقط بخواد منو بترسونه پس اهمیت ندادم تو اینستا چرخیدم که بعد چند مین برق ها رفد از جام بلند شدمو چراغ قوه گوشیمو روشن کردم پرده کنار زدم به غیر از خونه ما برق هیچکس دیگه ای نرفده بود ..!
خواستم برم پایین تا ببینم چ اتفاقی افداده که صدای شکستنه چیزی باعث شد وایسم ..
حرف اون فرد درست بود ...سعی کردم خودمو اروم کنم رو تخت نشستم شماره جونگ کوک گرفدم بالای ۱۰بار بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد ..
بی خیال شدم رفدم تو صفحه چته اوم فرد.
``من الان باید چ کار کنم ؟؟؟``
این پیام براش فرستادم که بعد ۲مین جواب داد :
``تصمیم گیرنده تویی``
سریع براش تایپ کردم ..
``من نمیخام بمیرم باید چ کار کنم ؟``
بعد ۱ مین ج داد:
``جواب زنده موندنت پیش خودته``
با هر جوابش گیج میشدم از جام کلافه بلند شدم مگه اون بیرون چیه که من نباید برم ؟
خواستم در و باز کنم که باز پیامی اومد ..
``گفدی میخای زنده بمونی ،پس چرا در و باز می کنی ؟``
پشتمو نگاه کردم اون کیه که میدونه الان من دارم در و باز میکنم ؟.
گوشی گذاشتم رو تخت پیام دادم ..
``پس چیکار کنم ؟؟``
بعد ی مین جواب داد:
``همیشه که از در نباید رفد بیرون``
به پیام زل زدم که یهو چشمم به کانال کولر افداد پس منظورش اون بوده سریع مث برق گرفده ها از جام بلند شدم صندلی گذاشتم جلپش ازش بالا رفدم با کلی سختی دریچه باز کردم گوشیمو گذاشتم تو جیبم ازش بالا رفدم وقتی دیدم جام امنه صندلی به زور هل دادم اون ور و دریچه بستم ..
چریخیدم خپاستم فرار کنم که باز شدن در باعث شد برگردم تا ببینم کسی که داخل خونست کیه ..
و.ولی با دیدن ..😨
شخصیت جنی دیدی ؟
خب معلومه که دیدی😉
۶.۲k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲