جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۲۲
فردا
ادمین ویو:
کوک:اجوما شما می دونید موران کجاست؟
اجوما:نه پسرم چرا می پرسی؟
کوک:اخه دیشب داشتیم همگی فیلم میدیدم شما هم دیدی که یهویی با هانا پاشدن رفتن الانم نیومدن لیانم هی میگه چیزی نیس ولی من نگرانم
اجوما:عزیزم(موهای کوکو بهم میریزه)نگران نباش اون سالم بر میگرده
کوک:چی؟مگه قراره سالم برنگرده؟؟!!
اجوما:حتمن دوباره رفته سراغ دشمناش
کوک:ام مطمئن نیستم
تا اجوما خواست حرف دیگه ایی بزنه یهویی در چهارتاق باز شد و درحالی که هانا و یکی از محافظا اتو میاوردن تو هانا هوار زد
هانا:لیاننن بیا اینجااا
ات سرش پایین بود و معلوم بود وضع خوبی نداره تا جونگکوک خواست بدوعه سمتش هانا و محافظ با شدت اتو رسوندن به اتاق کارش نگاه جونگکوک افتاد به رد قرمز و تازه ایی که کف امارت کشیده شده بود قلبش هری ریخت و اشک توی چشماش جمع شد تندی دویید بالا اجوما هم همراهش اومد لیان زود تر خودشو رسونده بود بالا سر ات
هانا:جونگکوک نباید اینجا باشی
کوک:چه بلایی سرش اومده؟!(بغض)
هانا:جونگکوک لطفا برو بیرون
کوک:ولم کن(داد)ر
رفت سمت ات و دید رون پاش بریدگی تقریبا عمیقی داره و گلوله ایی هم توی شونشه
یهویی اشکاش بدون اجازه ریختن لیان متوجه حضورش نشده بود و میخواست سریع تر اتو مداوا کنه و وسایل پزشکیشو سریع در میورد ات نفس میکشید به راحتی چهرش در هم نبود و این یعنی داره دردش رو سرکوب میکنه جونگکوک تاحالا زنی به این قدرت ندیده بود ات به خودش اجازه نمیداد درد اونو از پا دراره
هانا:افراد جیانگ دیشب میخواستن تورو بدزدن ولی محافظای مخفی ما فهمیدن
با اشک برگشت سمت هانا
هانا سرشو بالا اورد
هانا:موران...اون نمیخواست دسشون بهت برسه و ببیننت اونجوری که همه رو یکی بعد اونیکی ناکار میکرد معلوم بود فقط تورو برای نفع خودش نمیخواد یا انتقام از منشیتون نمیخواست اون یه هدف دیگه داره...البته هنوز مطمئن نیستم
کوک:اون...حالش خوب...میشه مگه نه؟
لیان:البته
ولی صدای لیان میلرزید
لیان:باید فوران ببیرمش بیمارستان باید دوتا جراح جراحیش کنن
پارت۲۲
فردا
ادمین ویو:
کوک:اجوما شما می دونید موران کجاست؟
اجوما:نه پسرم چرا می پرسی؟
کوک:اخه دیشب داشتیم همگی فیلم میدیدم شما هم دیدی که یهویی با هانا پاشدن رفتن الانم نیومدن لیانم هی میگه چیزی نیس ولی من نگرانم
اجوما:عزیزم(موهای کوکو بهم میریزه)نگران نباش اون سالم بر میگرده
کوک:چی؟مگه قراره سالم برنگرده؟؟!!
اجوما:حتمن دوباره رفته سراغ دشمناش
کوک:ام مطمئن نیستم
تا اجوما خواست حرف دیگه ایی بزنه یهویی در چهارتاق باز شد و درحالی که هانا و یکی از محافظا اتو میاوردن تو هانا هوار زد
هانا:لیاننن بیا اینجااا
ات سرش پایین بود و معلوم بود وضع خوبی نداره تا جونگکوک خواست بدوعه سمتش هانا و محافظ با شدت اتو رسوندن به اتاق کارش نگاه جونگکوک افتاد به رد قرمز و تازه ایی که کف امارت کشیده شده بود قلبش هری ریخت و اشک توی چشماش جمع شد تندی دویید بالا اجوما هم همراهش اومد لیان زود تر خودشو رسونده بود بالا سر ات
هانا:جونگکوک نباید اینجا باشی
کوک:چه بلایی سرش اومده؟!(بغض)
هانا:جونگکوک لطفا برو بیرون
کوک:ولم کن(داد)ر
رفت سمت ات و دید رون پاش بریدگی تقریبا عمیقی داره و گلوله ایی هم توی شونشه
یهویی اشکاش بدون اجازه ریختن لیان متوجه حضورش نشده بود و میخواست سریع تر اتو مداوا کنه و وسایل پزشکیشو سریع در میورد ات نفس میکشید به راحتی چهرش در هم نبود و این یعنی داره دردش رو سرکوب میکنه جونگکوک تاحالا زنی به این قدرت ندیده بود ات به خودش اجازه نمیداد درد اونو از پا دراره
هانا:افراد جیانگ دیشب میخواستن تورو بدزدن ولی محافظای مخفی ما فهمیدن
با اشک برگشت سمت هانا
هانا سرشو بالا اورد
هانا:موران...اون نمیخواست دسشون بهت برسه و ببیننت اونجوری که همه رو یکی بعد اونیکی ناکار میکرد معلوم بود فقط تورو برای نفع خودش نمیخواد یا انتقام از منشیتون نمیخواست اون یه هدف دیگه داره...البته هنوز مطمئن نیستم
کوک:اون...حالش خوب...میشه مگه نه؟
لیان:البته
ولی صدای لیان میلرزید
لیان:باید فوران ببیرمش بیمارستان باید دوتا جراح جراحیش کنن
۲.۵k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.