پارت 8 فصل دو
ات ویو
صبحونه رو خوردیم و ظرف هاشو جمع کردیم
جیمین:ات عزیزم من دارم میرم کمپانی
ات:خدافظ عشقم
جیمین:خدافظ
لبمو کوتاه بوسید و رفت
وقتی درو بست یه دستمال برداشتم و لبم رو پاک کردم
نقش بازی کردن خیلی آسونه ولی بدم میاد هی بوسم میکنه
فقط بخاطر یه چیز دارم تحمل میکنم
فلش بک به روزی که جیمین خرگوش رو اورد خونه
ات ویو
رفتم توی خونه و خرگوش رو آزاد کردم
لباسامو در اوردم و کنارش دراز کشیدم
اون حتی متوجه نشد که من روی تخت دراز کشیدم فکر کرده معجزه شده البته به سود منه که چیزی نفهمه
پایان فلش بک
......................................
شرطارو کامل نکرده بودید اما چون دوستتون داشتم گذاشتم
30 تا کامنت
نقطه و عدد ممنوع
صبحونه رو خوردیم و ظرف هاشو جمع کردیم
جیمین:ات عزیزم من دارم میرم کمپانی
ات:خدافظ عشقم
جیمین:خدافظ
لبمو کوتاه بوسید و رفت
وقتی درو بست یه دستمال برداشتم و لبم رو پاک کردم
نقش بازی کردن خیلی آسونه ولی بدم میاد هی بوسم میکنه
فقط بخاطر یه چیز دارم تحمل میکنم
فلش بک به روزی که جیمین خرگوش رو اورد خونه
ات ویو
رفتم توی خونه و خرگوش رو آزاد کردم
لباسامو در اوردم و کنارش دراز کشیدم
اون حتی متوجه نشد که من روی تخت دراز کشیدم فکر کرده معجزه شده البته به سود منه که چیزی نفهمه
پایان فلش بک
......................................
شرطارو کامل نکرده بودید اما چون دوستتون داشتم گذاشتم
30 تا کامنت
نقطه و عدد ممنوع
۱۶.۳k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.