فیک«دختر کوچولوی من»فصل دو part 25
ات: وای..چرا همه ی این بلاها سر من میاد اخه
ته جون: باشه…برو داخل اتاق
“۶۷ روز بعد”
منیجر: همین که گفتم امروز باید برای ضبط فصل جدید سریال بری
ات: اما اخه من نمیخوام تو سریالی که سو هه جو هست بازی کنم
منیجر: اون نقش فرعیه و تو فصل دو اضافه شده عمرا حتی یه سکانس مشترک هم ندارید!
ات: اما…
منیجر:(تلفنو قطع میکنه)
ات: چرا گوشیو روم قطع کرد…اما من امروز میخواستم برم تهیونگو ببینم…چجوری برم سر ضبط اخه؟!..تهیونگم چرا به هوش نمیای دلم برات تنگ شده خب!”با گریه”
“عصبی میشه و با جیغ روی فرمون ماشین ضربه میزنه”
ات: لعنتی…باید خودمو جمع جور کنمو برم سره ضبط…اینجوری نمیشه باید برم خونه..
راوی:
ات با ماشین به سمت خونه حرکت میکنه…به محض رسیدن سمت اتاقش میره و لباساشو درمیاره میره داخل حموم…توی حموم مدام داد میزنه و با خودش کلنجار میره…
“۲۰ دقیقه بعد”
ته جون: من اومدم…ات خونه ای؟”از طبقه پایین با داد”
(میاد بالا)
ته جون: این صداها از اته؟…ات!!”میره داخل اتاق ات”
ته جون: ات حمومی؟!…حالت خوبه؟!
ات: اره…خوبم…خوب نیستم”با یکم داد”
ته جون: چیشده؟!چرا داد میزنی؟
ات: باید برم سره ضبط فیلم…میخواستم برم تهیونگو ببینم
ته جون: خب بعد ضبط میام دنبالت باهم بریم
ات: من نمیدونم چقدر طول میکشه…فیلم اکشنه منم نقش دومم شاید تا صبح حتی بیرون شهر باشیم
ته جون: اشکال نداره من بیدارم بهم زنگ بزن…
ات ویو
من از اینکه خودمو خالی کردم و اروم شدم اومدم از حموم بیرون…عصبی بودم اما واسه عصبی بودنم هیچ دلیل منطقی ای پیدا نمیکردم و این بیشتر میرفت رو مخم…وای نه دیرم شد فقط نیم ساعت وقت دارم…چرا امروز این اتفاقا میوفته…به هر حال باید به خودم برسم…خب باید اول چیکار کنم…موهامو خشک کنم؟!….
“۲۵ دقیقه بعد”
ات: خب تموم شد…سوییچم کو؟!…چرا باید الان گم بشه اخه..وای لعنت بهش کجاست…ولش کن
“میدوئه سمت اتاق ته جون و بدون در زدن میره داخل”
ته جون: واییی”با داد”
ات: محض رضای خدا لباس بکن تنت!سوییچتو بده
ته جون: سوییچمو میخوای چیکار؟!
ات: میخوام برم سره ضبط سوییچم نیست وقت ندارم دنبالش بگردم لطفا ماله خودتو بده باید برم دیرم شده
ته جون: باشه ولی ماشینو سالم برگردونیا
ات: اههه…باشه!
بچه ها درسته من میرم واسه چند روز نمیزارم اما وقتی برمیگردم دست خالی نیستم که کمه کم ۳ پارت نوشتم البته الان بیشتر از ۳ پارت نوشتم و میخوام از دلتون در بیارم⭐️
ته جون: باشه…برو داخل اتاق
“۶۷ روز بعد”
منیجر: همین که گفتم امروز باید برای ضبط فصل جدید سریال بری
ات: اما اخه من نمیخوام تو سریالی که سو هه جو هست بازی کنم
منیجر: اون نقش فرعیه و تو فصل دو اضافه شده عمرا حتی یه سکانس مشترک هم ندارید!
ات: اما…
منیجر:(تلفنو قطع میکنه)
ات: چرا گوشیو روم قطع کرد…اما من امروز میخواستم برم تهیونگو ببینم…چجوری برم سر ضبط اخه؟!..تهیونگم چرا به هوش نمیای دلم برات تنگ شده خب!”با گریه”
“عصبی میشه و با جیغ روی فرمون ماشین ضربه میزنه”
ات: لعنتی…باید خودمو جمع جور کنمو برم سره ضبط…اینجوری نمیشه باید برم خونه..
راوی:
ات با ماشین به سمت خونه حرکت میکنه…به محض رسیدن سمت اتاقش میره و لباساشو درمیاره میره داخل حموم…توی حموم مدام داد میزنه و با خودش کلنجار میره…
“۲۰ دقیقه بعد”
ته جون: من اومدم…ات خونه ای؟”از طبقه پایین با داد”
(میاد بالا)
ته جون: این صداها از اته؟…ات!!”میره داخل اتاق ات”
ته جون: ات حمومی؟!…حالت خوبه؟!
ات: اره…خوبم…خوب نیستم”با یکم داد”
ته جون: چیشده؟!چرا داد میزنی؟
ات: باید برم سره ضبط فیلم…میخواستم برم تهیونگو ببینم
ته جون: خب بعد ضبط میام دنبالت باهم بریم
ات: من نمیدونم چقدر طول میکشه…فیلم اکشنه منم نقش دومم شاید تا صبح حتی بیرون شهر باشیم
ته جون: اشکال نداره من بیدارم بهم زنگ بزن…
ات ویو
من از اینکه خودمو خالی کردم و اروم شدم اومدم از حموم بیرون…عصبی بودم اما واسه عصبی بودنم هیچ دلیل منطقی ای پیدا نمیکردم و این بیشتر میرفت رو مخم…وای نه دیرم شد فقط نیم ساعت وقت دارم…چرا امروز این اتفاقا میوفته…به هر حال باید به خودم برسم…خب باید اول چیکار کنم…موهامو خشک کنم؟!….
“۲۵ دقیقه بعد”
ات: خب تموم شد…سوییچم کو؟!…چرا باید الان گم بشه اخه..وای لعنت بهش کجاست…ولش کن
“میدوئه سمت اتاق ته جون و بدون در زدن میره داخل”
ته جون: واییی”با داد”
ات: محض رضای خدا لباس بکن تنت!سوییچتو بده
ته جون: سوییچمو میخوای چیکار؟!
ات: میخوام برم سره ضبط سوییچم نیست وقت ندارم دنبالش بگردم لطفا ماله خودتو بده باید برم دیرم شده
ته جون: باشه ولی ماشینو سالم برگردونیا
ات: اههه…باشه!
بچه ها درسته من میرم واسه چند روز نمیزارم اما وقتی برمیگردم دست خالی نیستم که کمه کم ۳ پارت نوشتم البته الان بیشتر از ۳ پارت نوشتم و میخوام از دلتون در بیارم⭐️
۱۶.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.