پارت ۳۱
+عزیزم اون تو شیلنگ آب باز کردن؟؟
_برو بیرون جان ننت
+جون مامانمو قسم نخورا
_چشم تشریف ببرید بیرون بزارید من کارمو انجام بدم
+چشم ملکه (تعزیم میکنه و میره)
یکم خندم گرفت و بعد پدم رو عوض کردم و اومدم بیرون
_جونکوکی دوباره بریم بیرون؟؟
+آره حتما اومدیم اینجا که خوش بگذرونیم دیگه
_میسییییی (کیوت)
+اوففف بیا اینجا ببینم
رفتم سمتش و اونم گونم رو گاز گرفت بعد هم قرار شد که بریم بیرون رفتم و لباسام رو عوض کردم جونکوک هم کت و شلوارش رو پوشید و رفتیم بیرون از اتاق
+میگم بریم یه صبحونه بخوریم نظرت؟؟
_اوممم آره منم گشنمه
رفتیم تا تو رستوران صبحونه بخوریم من پنکیک با مربای آلبالو سفارش دادم و خواستم که بشینم رو صندلی که کوک با چشماش بهم اشاره کرد که برم رو پاهاش بشینم
_جلو جمع زشته بزار هروقت خودمون دوتایی بودیم
+بیا ببینم
دستم رو گرفت و من رو کشوند سمت خودش و نشوند رو پاهاش بعد هم سفارشامون رو آوردن و شروع کردیم به خوردن کوک هم پنکیک ها رو میگرفت جلو دهنم تا بخورم منم خوردم و برگشتیم بیرون
_کوکی بریم دریا؟؟
+بریم نفسم
رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم به دریا یکم باد میومد نشستم جلو دریا و کوک هم کنارم نشست کسی اونجا نبود چون معمولا اونطرف تر دریا شنا میکردن من خیره شده بودم به دریا و کوک هم خیره شده بود به من
_واقعا دریا چقد به آدم آرامش میده
+واقعا این لیا چقد به من آرامش میده
_ها ها ها جر خوردیم از خنده
+نگفتم که جر بخوری بیب
_باشه بابا اصن بیخیال بحث کردن با تو فایده ای نداره
اومد پشتم و بلندم کرد و من رو نشوند رو پاهاش
_جونکوک یه سوال بپرسم
+اوهوم بپرس گرلم
_تو چقد منو دوست داری
+خب آسمون رو میبینی چقدره؟؟
_آسمون با همه ی سیاره ها و کهکشان هاش؟؟
+آسمون با هرچیزی که داره، من قد همون دوست دارم بیبی
_مرسی که اینقد دوسم داری
برگشتم و دستم رو انداختم دور گردنش و لباش رو بوسیدم بعد هم بقلش کردم اونم محکم بقلم کرد و عطرم رو بو کشید
تقریبا دوساعتی دم دریا بودیم تا اینکه خسته شدیم و خواستیم که برگردیم
........................
_برو بیرون جان ننت
+جون مامانمو قسم نخورا
_چشم تشریف ببرید بیرون بزارید من کارمو انجام بدم
+چشم ملکه (تعزیم میکنه و میره)
یکم خندم گرفت و بعد پدم رو عوض کردم و اومدم بیرون
_جونکوکی دوباره بریم بیرون؟؟
+آره حتما اومدیم اینجا که خوش بگذرونیم دیگه
_میسییییی (کیوت)
+اوففف بیا اینجا ببینم
رفتم سمتش و اونم گونم رو گاز گرفت بعد هم قرار شد که بریم بیرون رفتم و لباسام رو عوض کردم جونکوک هم کت و شلوارش رو پوشید و رفتیم بیرون از اتاق
+میگم بریم یه صبحونه بخوریم نظرت؟؟
_اوممم آره منم گشنمه
رفتیم تا تو رستوران صبحونه بخوریم من پنکیک با مربای آلبالو سفارش دادم و خواستم که بشینم رو صندلی که کوک با چشماش بهم اشاره کرد که برم رو پاهاش بشینم
_جلو جمع زشته بزار هروقت خودمون دوتایی بودیم
+بیا ببینم
دستم رو گرفت و من رو کشوند سمت خودش و نشوند رو پاهاش بعد هم سفارشامون رو آوردن و شروع کردیم به خوردن کوک هم پنکیک ها رو میگرفت جلو دهنم تا بخورم منم خوردم و برگشتیم بیرون
_کوکی بریم دریا؟؟
+بریم نفسم
رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم به دریا یکم باد میومد نشستم جلو دریا و کوک هم کنارم نشست کسی اونجا نبود چون معمولا اونطرف تر دریا شنا میکردن من خیره شده بودم به دریا و کوک هم خیره شده بود به من
_واقعا دریا چقد به آدم آرامش میده
+واقعا این لیا چقد به من آرامش میده
_ها ها ها جر خوردیم از خنده
+نگفتم که جر بخوری بیب
_باشه بابا اصن بیخیال بحث کردن با تو فایده ای نداره
اومد پشتم و بلندم کرد و من رو نشوند رو پاهاش
_جونکوک یه سوال بپرسم
+اوهوم بپرس گرلم
_تو چقد منو دوست داری
+خب آسمون رو میبینی چقدره؟؟
_آسمون با همه ی سیاره ها و کهکشان هاش؟؟
+آسمون با هرچیزی که داره، من قد همون دوست دارم بیبی
_مرسی که اینقد دوسم داری
برگشتم و دستم رو انداختم دور گردنش و لباش رو بوسیدم بعد هم بقلش کردم اونم محکم بقلم کرد و عطرم رو بو کشید
تقریبا دوساعتی دم دریا بودیم تا اینکه خسته شدیم و خواستیم که برگردیم
........................
۱۱.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.