عشق ناگهانی p:4
پرش به فردا ساعت ۱۰ صبح
ویو ا/ت:
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم داداش داره زنگ میزنه (منظورش تهیونگه)
مکالمه بین شون :
ا/ت: الو سلام داداش ( خوابآلود)
تهیونگ: چطوری دختر؟
ا/ت: خوبم
تهیونگ: ببخشید تنهات گذاشتم زود برمیگردم
ا/ت: تو همیشه منو تنها میذاری
تهیونگ: ببخشید دیگه جونگکوک هست پیشت
ا/ت: اره خیلی پایه س
تهیونگ: کارای خاک برسری نکنین هااا(خنده)
ا/ت: عه داداش
تهیونگ: من برم فعلا خدافظ
ا/ت: خدافظ
ویو ا/ت: رفتم پایین دیدم کوک داره میز رو میچینه
ا/ت: سلام کوک صبح بخیر
کوک: سلام عزیزم صبح توام بخیر
ا/ت: وای خیلی گرسنمه
کوک: بیا بشین بخور (منحرف نشید مثل خودمممم😂)
پرش به بعد از صبحانه ساعت ۳ ظهر
ا/ت: حوصلم سر رفته
کوک: میخوام بم رو صدا کنم ؟
ا/ت: ها؟
کوک: بم بیا اینجا (داد)
ویو ا/ت: یهو دیدم یه سگ با بدو اومد سمتمون سریع خودمو تو بغل کوک جا کردم
ا/ت: یاااا میترسم
کوک: بیا اینجا بم (باهاش بازی میکنه)
ا/ت: یییی
کوک: چیشده
ا/ت: یاد یونتان افتادم
کوک: میخوای بغلت کنم؟
ا/ت: اوم
ویو کوک: بغلش حس آرامش بهم میداد من همون پسر عصبی هستم ؟ چرا اینطوری شدم اینگار عاشق شدم عشق ناگهانی!
کوک: چقد کوچولویی بیب
ا/ت:.....
کوک: الو خوابیدی؟عجب سرعتی!
ویو کوک: خیلی گوگولی خوابیده بود چندتا سلفی گرفتم و برای ته فرستادم
پرش به ساعت ۴ نیم
کوک: ا/ت پاشو
ا/ت: ساعت چنده؟
کوک: ۴ نیم
ا/ت: وای خاک بسرم دیرم شد
کوک: کجا؟
ا/ت: باشگاه
کوک: برو حاضر شو خودم میرسونمت
ا/ت: باشه باشه
ویو کوک: ا/ت رو رسوندم باشگاه که تهیونگ زنگ زد....
تهیونگ: پسر مامان و بابام حالشون خوبه
کوک: جدی ؟ خیلی خوبه
تهیونگ: فردا بر میگردیم
کوک: عه خوبه
تهیونگ: ا/ت کجاس؟
کوک: باشگاه
تهیونگ: هوففف باش
کوک: میگم تهیونگ
تهیونگ: جان
کوک: میخوام بیام خواستگاری ا/ت
تهیونگ: جدی میگی؟
کوک: اره
تهیونگ: عا اوک بزار برگردیم
کوک: باش خدافظ
تهیونگ:خدافظ
پرشبه بعد از باشگاه
***خونه***
کوک: ا/تم
ا/ت : جان
کوک: بیا اینجا ( اشاره به پاهاش)
ا/ت: چرا رو پاهات ؟ اینجا میشینم (کنارش )
کوک ا/ت رو بغل میکنه و میزاره رو پاهاش
کوک: میدونی چقد دوست دارم
ا/ت: زیاد
کوک: خیلی بیشتر از زیاد (فک ا/ت رو میگیره )
(طابع قوانین ویسگون )
(طابع قوانین جمهوری اسلامی)
اسمات داره دوست نداری نخون و گزارش نکن مرسی♡
**اسمات رو توی کامنتا نوشتم**
ویو ا/ت:
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم داداش داره زنگ میزنه (منظورش تهیونگه)
مکالمه بین شون :
ا/ت: الو سلام داداش ( خوابآلود)
تهیونگ: چطوری دختر؟
ا/ت: خوبم
تهیونگ: ببخشید تنهات گذاشتم زود برمیگردم
ا/ت: تو همیشه منو تنها میذاری
تهیونگ: ببخشید دیگه جونگکوک هست پیشت
ا/ت: اره خیلی پایه س
تهیونگ: کارای خاک برسری نکنین هااا(خنده)
ا/ت: عه داداش
تهیونگ: من برم فعلا خدافظ
ا/ت: خدافظ
ویو ا/ت: رفتم پایین دیدم کوک داره میز رو میچینه
ا/ت: سلام کوک صبح بخیر
کوک: سلام عزیزم صبح توام بخیر
ا/ت: وای خیلی گرسنمه
کوک: بیا بشین بخور (منحرف نشید مثل خودمممم😂)
پرش به بعد از صبحانه ساعت ۳ ظهر
ا/ت: حوصلم سر رفته
کوک: میخوام بم رو صدا کنم ؟
ا/ت: ها؟
کوک: بم بیا اینجا (داد)
ویو ا/ت: یهو دیدم یه سگ با بدو اومد سمتمون سریع خودمو تو بغل کوک جا کردم
ا/ت: یاااا میترسم
کوک: بیا اینجا بم (باهاش بازی میکنه)
ا/ت: یییی
کوک: چیشده
ا/ت: یاد یونتان افتادم
کوک: میخوای بغلت کنم؟
ا/ت: اوم
ویو کوک: بغلش حس آرامش بهم میداد من همون پسر عصبی هستم ؟ چرا اینطوری شدم اینگار عاشق شدم عشق ناگهانی!
کوک: چقد کوچولویی بیب
ا/ت:.....
کوک: الو خوابیدی؟عجب سرعتی!
ویو کوک: خیلی گوگولی خوابیده بود چندتا سلفی گرفتم و برای ته فرستادم
پرش به ساعت ۴ نیم
کوک: ا/ت پاشو
ا/ت: ساعت چنده؟
کوک: ۴ نیم
ا/ت: وای خاک بسرم دیرم شد
کوک: کجا؟
ا/ت: باشگاه
کوک: برو حاضر شو خودم میرسونمت
ا/ت: باشه باشه
ویو کوک: ا/ت رو رسوندم باشگاه که تهیونگ زنگ زد....
تهیونگ: پسر مامان و بابام حالشون خوبه
کوک: جدی ؟ خیلی خوبه
تهیونگ: فردا بر میگردیم
کوک: عه خوبه
تهیونگ: ا/ت کجاس؟
کوک: باشگاه
تهیونگ: هوففف باش
کوک: میگم تهیونگ
تهیونگ: جان
کوک: میخوام بیام خواستگاری ا/ت
تهیونگ: جدی میگی؟
کوک: اره
تهیونگ: عا اوک بزار برگردیم
کوک: باش خدافظ
تهیونگ:خدافظ
پرشبه بعد از باشگاه
***خونه***
کوک: ا/تم
ا/ت : جان
کوک: بیا اینجا ( اشاره به پاهاش)
ا/ت: چرا رو پاهات ؟ اینجا میشینم (کنارش )
کوک ا/ت رو بغل میکنه و میزاره رو پاهاش
کوک: میدونی چقد دوست دارم
ا/ت: زیاد
کوک: خیلی بیشتر از زیاد (فک ا/ت رو میگیره )
(طابع قوانین ویسگون )
(طابع قوانین جمهوری اسلامی)
اسمات داره دوست نداری نخون و گزارش نکن مرسی♡
**اسمات رو توی کامنتا نوشتم**
۴۵۰
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.