حق انتخواب 43
تهیونگ:خب چاگیا.... چی میگفتی؟
ت:میگفتم یکم بهم اهمیت بده😐
تهیونگ:بهت توصیه میکنم بری در اتاق خودتو باز کنی.
ت:چرا؟
تهیونگ:به دلایلی😂
ت:خو بگو....
تهیونگ:برو درو اتاقتو باز کن میفهمی.
ت:باوشههههه
ا. ت رفت در اتاقشو باز کرد.
ت:جییییغغغغغغغ
تهیونگ:چی شد؟!
ت:🥺😭
( وقتی در اتاقشو باز کرد دید تهیونگ یه حلقه گذاشته روی تختش و با گل دور اون حلقه قلب درست کرده. 😂💔/شانس نداریم به خدا/
خلاصه سوپرایز شد. )
تهیونگ:هر دفه خواستم بهت بگم موقعیت جور نبود. آم..... چاگیا میشه تا ابد پیشم باشی؟
ت:🤭🥺😭
تهیونگ:عا ...چاگیا گریه نکن.....
ت:😭.... س... س... سارانگه!
تهیونگ: میشه قبول کنی 🥺؟
(ا. ت حلقه رو از روی تخت برداشت دستش کرد و پرید بقل تهیونگ و 💋🤷♂️😂💔عاره خلاصه. )
....
بعد از 10 دیقه احساساتی شدن
.....
ت:آم..... میگم تهیونگ از کمپانی اخراج میشیم.
تهیونگ:ن.....
ت:از کجا اینو میگی؟
تهیونگ:من زنگ زدم به پی دی نیم.... قرار شد تا وقتی قرار دادمون تموم نشده کسی چیزی نفهمه..... حتی اعضای گروه خودمون... ینی اعضای بی تی اس و گروه تو.....
ت:🤷♂️..... 💋
تهیونگ:توی دستت اذیت نیست؟
ت:چی؟
#منحرف نباشیم
😂😂😂😂😂😂😂
تهیونگ:حلقه هه
ت:نه اصلا....
تهیونگ:نظرت چیه بریم بیرون؟
ت:آم....... نظری ندارم....
تهیونگ:ینی نمیخوای بریم؟
ت:به نظرم توی خونه باشیم بهتره..... چون ممکنه چنتا آرمی ببیننمون.
اونوقت همه چی خراب میشه.....
تهیونگ:آه....چاگیا!
ت:چی شد؟
تهیونگ:خیلی قشنگ حرف میزنی🤷♂️😂
ت:ترسیدم...
تهیونگ:براچی؟
ت:چرا آه میکشی خو😂.
تهیونگ:آممممممم همینطوری😂
بیشتر بهت اهمیت بدم یا برا امشب بسه؟
ت:برا امشب بسه... واقعا خیلی خوشحال شدم... ولی کاش تصادف نکرده بودمو توی این موقعیت اینطوری نمیشد....
تهیونگ:عیبی نداره چاگی
ت:چاگی؟؟؟؟
تهیونگ: 😂🤷♂️
ت:میگفتم یکم بهم اهمیت بده😐
تهیونگ:بهت توصیه میکنم بری در اتاق خودتو باز کنی.
ت:چرا؟
تهیونگ:به دلایلی😂
ت:خو بگو....
تهیونگ:برو درو اتاقتو باز کن میفهمی.
ت:باوشههههه
ا. ت رفت در اتاقشو باز کرد.
ت:جییییغغغغغغغ
تهیونگ:چی شد؟!
ت:🥺😭
( وقتی در اتاقشو باز کرد دید تهیونگ یه حلقه گذاشته روی تختش و با گل دور اون حلقه قلب درست کرده. 😂💔/شانس نداریم به خدا/
خلاصه سوپرایز شد. )
تهیونگ:هر دفه خواستم بهت بگم موقعیت جور نبود. آم..... چاگیا میشه تا ابد پیشم باشی؟
ت:🤭🥺😭
تهیونگ:عا ...چاگیا گریه نکن.....
ت:😭.... س... س... سارانگه!
تهیونگ: میشه قبول کنی 🥺؟
(ا. ت حلقه رو از روی تخت برداشت دستش کرد و پرید بقل تهیونگ و 💋🤷♂️😂💔عاره خلاصه. )
....
بعد از 10 دیقه احساساتی شدن
.....
ت:آم..... میگم تهیونگ از کمپانی اخراج میشیم.
تهیونگ:ن.....
ت:از کجا اینو میگی؟
تهیونگ:من زنگ زدم به پی دی نیم.... قرار شد تا وقتی قرار دادمون تموم نشده کسی چیزی نفهمه..... حتی اعضای گروه خودمون... ینی اعضای بی تی اس و گروه تو.....
ت:🤷♂️..... 💋
تهیونگ:توی دستت اذیت نیست؟
ت:چی؟
#منحرف نباشیم
😂😂😂😂😂😂😂
تهیونگ:حلقه هه
ت:نه اصلا....
تهیونگ:نظرت چیه بریم بیرون؟
ت:آم....... نظری ندارم....
تهیونگ:ینی نمیخوای بریم؟
ت:به نظرم توی خونه باشیم بهتره..... چون ممکنه چنتا آرمی ببیننمون.
اونوقت همه چی خراب میشه.....
تهیونگ:آه....چاگیا!
ت:چی شد؟
تهیونگ:خیلی قشنگ حرف میزنی🤷♂️😂
ت:ترسیدم...
تهیونگ:براچی؟
ت:چرا آه میکشی خو😂.
تهیونگ:آممممممم همینطوری😂
بیشتر بهت اهمیت بدم یا برا امشب بسه؟
ت:برا امشب بسه... واقعا خیلی خوشحال شدم... ولی کاش تصادف نکرده بودمو توی این موقعیت اینطوری نمیشد....
تهیونگ:عیبی نداره چاگی
ت:چاگی؟؟؟؟
تهیونگ: 😂🤷♂️
۵.۸k
۱۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.