پارت 3
از زبان ات
پرده رو کشیدم و با صحنه ای ک مواجه شدم چشمام مث چی گرد شد...ی انسان خونی با ماسک خرگوش دست و پاش با طناب ب تخت بسته شده چند سالی میشه ک اینجاس احتمالا مرده..همینکه خواستم ازش عکس بگیرم یکی از دستاشو از طناب ازاد کرد و چاقو از میز جفتش برد ترسیدم...خواستم فرار کنم چاقوشو پرت کرد خورد به پام...داشت خودشو ازاد میکرد.با کل توانم بلند شدم رفتم بیرون از اتاق و داشتم ت راه روها ب زور میدوییدم.برگشتم دیدم داره میاد دنبالم. سعی کردم سرعتمو بیشتر کنم ک اون سمتی یه کمد دیدم رفتم سمتش بازش کردم رفتم داخلش..از ترس دهنمو گرفته بودم صدام در نیاد میتونستم صداشو دقیق پیش کمد بشنوم
کوک : بانی کوچولو..چاقومو بردی شیطون.نمیتونی فرار کنی.بیا باهم بازی کنیم
داشت در کمد رو باز میکرد ک صدای جیغ در اومد...صدای جیغ لیا بود..ک در کمد بسته شد
کوک : پیدات کردم بانی کوچولوی من
صدای پاهاش کمتر میشدن..معلوم بود داشت ازم دور میشد..خداروشکر..دخترا راست میگفتن...اینجا امن نیست..چی با خودم فک کردم و کشوندمشون اینجا..رون پام خیلی درد میکرد...چاقو رو اروم در اوردم...داخل کمد یه سری باند و دارو و چند تا چاقو و قیچی جراحی بود رونمو باند پیچی کردم و یه چندتا چاقو بردم...
در رو اروم باز کردم راه رو خالی بود..قدمای خیلی ارومی برمیداشتم ک چشمم ب یه در خورد جفتش روش نوشته بود سرویس بهداشتی زنان..جیوو گفته بود میخواست بره دسشویی..درو اروم باز کردم کسی نبود..چشمم ب یه سطل خورد پر روده و کلیه و کبده...از دیدنشون حالم بد شد..کم مونده بالا بیارم. ک یدفه...جیوو رو دیدم ک خودشو از سرش معلق کرده و داشت خفه میشد
ات : ج..جیوو..جیووو!
سعی کردم طناب رو باز کنم ولی بیشتر خفش میکردم
ات : ا..الان یه چیزی میزارم زیر پاهات...
رفتم همون سطل رو برداشتم و هر چی توش بود رو ریختم...ولی تا برگشتم...دیدم مرده..ینی..همش بخاطر حرف من بود..ب خاطر حرف من خودشو دار زد.
ات : چکار کردم( گریه )
رفیق بچه گیام...زندگیم..کسی ک بخاطر ساده ترین چیزا نگرانم میشد و واسم غیرتی میشد...حتی نتونستم ازش معذرت خواهی کنم.
همینطور ک رو زمین نشسته بودیم گوشیم زنگ خورد.شبکه وصل شده...صداشو قطع کردم دیدم..جیوو؟...احتمالا گوشیش دست لیاس یا گوشیشو جا گزاشته جایی.جواب دادم..
جیوو : همش تقصیر توعه!
ات : ( شوکه )
پرده رو کشیدم و با صحنه ای ک مواجه شدم چشمام مث چی گرد شد...ی انسان خونی با ماسک خرگوش دست و پاش با طناب ب تخت بسته شده چند سالی میشه ک اینجاس احتمالا مرده..همینکه خواستم ازش عکس بگیرم یکی از دستاشو از طناب ازاد کرد و چاقو از میز جفتش برد ترسیدم...خواستم فرار کنم چاقوشو پرت کرد خورد به پام...داشت خودشو ازاد میکرد.با کل توانم بلند شدم رفتم بیرون از اتاق و داشتم ت راه روها ب زور میدوییدم.برگشتم دیدم داره میاد دنبالم. سعی کردم سرعتمو بیشتر کنم ک اون سمتی یه کمد دیدم رفتم سمتش بازش کردم رفتم داخلش..از ترس دهنمو گرفته بودم صدام در نیاد میتونستم صداشو دقیق پیش کمد بشنوم
کوک : بانی کوچولو..چاقومو بردی شیطون.نمیتونی فرار کنی.بیا باهم بازی کنیم
داشت در کمد رو باز میکرد ک صدای جیغ در اومد...صدای جیغ لیا بود..ک در کمد بسته شد
کوک : پیدات کردم بانی کوچولوی من
صدای پاهاش کمتر میشدن..معلوم بود داشت ازم دور میشد..خداروشکر..دخترا راست میگفتن...اینجا امن نیست..چی با خودم فک کردم و کشوندمشون اینجا..رون پام خیلی درد میکرد...چاقو رو اروم در اوردم...داخل کمد یه سری باند و دارو و چند تا چاقو و قیچی جراحی بود رونمو باند پیچی کردم و یه چندتا چاقو بردم...
در رو اروم باز کردم راه رو خالی بود..قدمای خیلی ارومی برمیداشتم ک چشمم ب یه در خورد جفتش روش نوشته بود سرویس بهداشتی زنان..جیوو گفته بود میخواست بره دسشویی..درو اروم باز کردم کسی نبود..چشمم ب یه سطل خورد پر روده و کلیه و کبده...از دیدنشون حالم بد شد..کم مونده بالا بیارم. ک یدفه...جیوو رو دیدم ک خودشو از سرش معلق کرده و داشت خفه میشد
ات : ج..جیوو..جیووو!
سعی کردم طناب رو باز کنم ولی بیشتر خفش میکردم
ات : ا..الان یه چیزی میزارم زیر پاهات...
رفتم همون سطل رو برداشتم و هر چی توش بود رو ریختم...ولی تا برگشتم...دیدم مرده..ینی..همش بخاطر حرف من بود..ب خاطر حرف من خودشو دار زد.
ات : چکار کردم( گریه )
رفیق بچه گیام...زندگیم..کسی ک بخاطر ساده ترین چیزا نگرانم میشد و واسم غیرتی میشد...حتی نتونستم ازش معذرت خواهی کنم.
همینطور ک رو زمین نشسته بودیم گوشیم زنگ خورد.شبکه وصل شده...صداشو قطع کردم دیدم..جیوو؟...احتمالا گوشیش دست لیاس یا گوشیشو جا گزاشته جایی.جواب دادم..
جیوو : همش تقصیر توعه!
ات : ( شوکه )
۱۰۵.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.