گناهکار pat 27:
سارا
اره سارا بود
نیکاااااا
بلع،اقا ارسلان،اع لو رفت دیلناا
دیانا،هوممم
ارسلان،مراقب دیانا باش،من الان میام
دیانا،ارسلانننن،گریه میکردم پشت سر هم؛😭😭
چیهههههه،دیانااااا،چیهه
نیکا «من ترسیده بودم ارسلان داد میزد و دیانا گریه میکرد ای خدا چیکار کنم
نرو ارسلاانن
ارسلان،اروم رفتم بغلش کردم،نیکا هستش تو فقط منتظر باش
گریه میکرد مو هیچی نمیگفتم،
ارسلان،نیکا
بله،
مراقب باش،بالایی سر خودش نیاره من زود برمیگردم
نیکا،دیانا از بغل ارسلان کشیدم سمت خودم،و بغلش کردم،دیلنا من کنارتم
نیکا نزاربرهعهههه،
اع،ارومم،
ارسلان،با عصبانیت رفتم سوار ماشین ،چرا شایان چرا باید به افراد من صدمه بزنی پامو گذاشتم رو گاز و رفتم،که بالاخره رسیدم،وارد حیاط شدم ،
نگهبان،اقا کجااا
گمشو،بالا،در خونه باز کردم،شایااااااان کدوم گوری هستی
شایان،بدو بدو اومدم پایین،که دیدم ارسلان نه،
چیشده،
ارسلان،ازت خواهش میکنم،فقط بشین نگاه کن همینننن
سارا،پشت سر شایان رفتم پایین،
محمد ،خانوم کجا
محمد برم پایین ببینم شایان چرا رفت،
منم میام خانوم،
اع،ارسلان
ارسلان،ببین شایان برگشتم دیدم سارا یه،سلام سارا خانوم
سلام عزیزم چیزی شده،
اره،اومدم بگم آفرین
ارسلان خوبی،این حرفا چیه❗
اره،امروز خیلی خوشحالم،اروم آروم به سمت جلو،میرفتم، رو به روش وایستادم،دیانا رو اذیت میکنی
سارا،😶😶😖😳ا..رسلان
محکم زدم یه سیلی زدم تو صورتش،
شایان:: ارسلااان،
سارا،چ.ه.راه میزنی
تو میدونی سارااااا،میدونی عشق من نقطه ضعف منههه،پس چرا این گوه خوردریییی،حرففف بزنننننن سارا گریه نکن
محمد:سریع رفتم جلو خانوم وایستادم،و با مشت زدم تو صورتش،
ارسلان،خون از دماغم پاشید بیرون،چی کار کردی،به سمت سارا هجوم بردم که این پسره نمیذاشت،
شایان،بلندشدم ارسلان کشیدم سمت خودم،اذوممم باش ارسلاااان
ببین شایان این دفعه گذشتم،تو که میدونی من چجوری کهه،
فهمیدم،برو آروم باش
سارا،گریه،میکردم،که ارسلان برگشت و بهم گفت::
سارا،یه بار بهت هشدار دادم حواست باشه،رفتم سوار ماشین شدم و برگشتم مسیر خونه،زنگ زدم محرااااب،
الو
یه دختر بردار بیار
چی شده داداش
بیاررر میگم
مهشاد چیزیش شده،
محرااااب
چشم آقا اومدم،
رسیدم خونه،که ماشین پارک کردم و به سمت بالا رفتم،
دیانا،رومبل نشسته بودم گریه میکردم بغل نیکا،
نیکا،اع اومد
بلند شدم دویدم سمت ارسلان،
خوبی،اینه چیه چرا دماغت خون میاد
ارسلان،چیزی نیست،
یعنی چیزی نیست نیکا نگاه،ارسلاان
نیکا،دیانا اروممم باش وای
ارسلان،دیانا جان هیچی نیست بادیگارد سارا باهم درگیر شدیم واسع،
اواع،خاک تو سرم،گفتمم نروو دیدی نیکا
نیکا،وای دیانا میزنمتا،اروم الان که هیچی نشده،
محراب،سلام
نیکا،سلام
ارسلان اومدی،
اره
کی در باز کرد
مهشاد،من
خوبه،
دکتر سلام،..............
دیانا،این کیه؟
ارسلان،برگشتم سمت دیانا،دکتر
واسه چی،ایخدا من خوبمممم آقا بفرمایید برین
ارسلان،از دست دیانا گرفتم،گلوت زخمه ،ممکنه عفونت کنه،بعد چیکار میکنی،مهشاد و نیکا،ببرینش تو اتاق،
ولم کن نیکا مهشاد،ازسلان خوبم،به کی بگم آقا محراب،
ارسلان،رفتم پیش دکتر سلام
چی شده
گلوش برندگی ایجاد شده،یکم عمیقه،
وقت لازمه بخیه بزنم
اها،پس بفرمایید تو اتاق،
محراب
جان
از کجا آوردی دکتر و
داداش اسم من محرابه چی فکر کردی،
دستت درد نکنه،بیرون منتظر باش
چشم،
دیانا،رو تخت منو گذاشتن،نیکا نگاه من خوبمم،
خطرناک هست دیانا،بزا معاینت کنه
دکتر،ببخیشد جای زخم نشون بدین،من ببینم،
دیانا،دکتر داشت دستشو میآورد،سمتم که ………………….....................
نای نای نای،چهجنجالی شد حالا کامنت بزارید تا پارت بزارم ۳۵۰تا میخوام،ترخدا نتیجه زحمت هامو بدین ممنوونننننننننن
خیلی دوستون دارم،
اره سارا بود
نیکاااااا
بلع،اقا ارسلان،اع لو رفت دیلناا
دیانا،هوممم
ارسلان،مراقب دیانا باش،من الان میام
دیانا،ارسلانننن،گریه میکردم پشت سر هم؛😭😭
چیهههههه،دیانااااا،چیهه
نیکا «من ترسیده بودم ارسلان داد میزد و دیانا گریه میکرد ای خدا چیکار کنم
نرو ارسلاانن
ارسلان،اروم رفتم بغلش کردم،نیکا هستش تو فقط منتظر باش
گریه میکرد مو هیچی نمیگفتم،
ارسلان،نیکا
بله،
مراقب باش،بالایی سر خودش نیاره من زود برمیگردم
نیکا،دیانا از بغل ارسلان کشیدم سمت خودم،و بغلش کردم،دیلنا من کنارتم
نیکا نزاربرهعهههه،
اع،ارومم،
ارسلان،با عصبانیت رفتم سوار ماشین ،چرا شایان چرا باید به افراد من صدمه بزنی پامو گذاشتم رو گاز و رفتم،که بالاخره رسیدم،وارد حیاط شدم ،
نگهبان،اقا کجااا
گمشو،بالا،در خونه باز کردم،شایااااااان کدوم گوری هستی
شایان،بدو بدو اومدم پایین،که دیدم ارسلان نه،
چیشده،
ارسلان،ازت خواهش میکنم،فقط بشین نگاه کن همینننن
سارا،پشت سر شایان رفتم پایین،
محمد ،خانوم کجا
محمد برم پایین ببینم شایان چرا رفت،
منم میام خانوم،
اع،ارسلان
ارسلان،ببین شایان برگشتم دیدم سارا یه،سلام سارا خانوم
سلام عزیزم چیزی شده،
اره،اومدم بگم آفرین
ارسلان خوبی،این حرفا چیه❗
اره،امروز خیلی خوشحالم،اروم آروم به سمت جلو،میرفتم، رو به روش وایستادم،دیانا رو اذیت میکنی
سارا،😶😶😖😳ا..رسلان
محکم زدم یه سیلی زدم تو صورتش،
شایان:: ارسلااان،
سارا،چ.ه.راه میزنی
تو میدونی سارااااا،میدونی عشق من نقطه ضعف منههه،پس چرا این گوه خوردریییی،حرففف بزنننننن سارا گریه نکن
محمد:سریع رفتم جلو خانوم وایستادم،و با مشت زدم تو صورتش،
ارسلان،خون از دماغم پاشید بیرون،چی کار کردی،به سمت سارا هجوم بردم که این پسره نمیذاشت،
شایان،بلندشدم ارسلان کشیدم سمت خودم،اذوممم باش ارسلاااان
ببین شایان این دفعه گذشتم،تو که میدونی من چجوری کهه،
فهمیدم،برو آروم باش
سارا،گریه،میکردم،که ارسلان برگشت و بهم گفت::
سارا،یه بار بهت هشدار دادم حواست باشه،رفتم سوار ماشین شدم و برگشتم مسیر خونه،زنگ زدم محرااااب،
الو
یه دختر بردار بیار
چی شده داداش
بیاررر میگم
مهشاد چیزیش شده،
محرااااب
چشم آقا اومدم،
رسیدم خونه،که ماشین پارک کردم و به سمت بالا رفتم،
دیانا،رومبل نشسته بودم گریه میکردم بغل نیکا،
نیکا،اع اومد
بلند شدم دویدم سمت ارسلان،
خوبی،اینه چیه چرا دماغت خون میاد
ارسلان،چیزی نیست،
یعنی چیزی نیست نیکا نگاه،ارسلاان
نیکا،دیانا اروممم باش وای
ارسلان،دیانا جان هیچی نیست بادیگارد سارا باهم درگیر شدیم واسع،
اواع،خاک تو سرم،گفتمم نروو دیدی نیکا
نیکا،وای دیانا میزنمتا،اروم الان که هیچی نشده،
محراب،سلام
نیکا،سلام
ارسلان اومدی،
اره
کی در باز کرد
مهشاد،من
خوبه،
دکتر سلام،..............
دیانا،این کیه؟
ارسلان،برگشتم سمت دیانا،دکتر
واسه چی،ایخدا من خوبمممم آقا بفرمایید برین
ارسلان،از دست دیانا گرفتم،گلوت زخمه ،ممکنه عفونت کنه،بعد چیکار میکنی،مهشاد و نیکا،ببرینش تو اتاق،
ولم کن نیکا مهشاد،ازسلان خوبم،به کی بگم آقا محراب،
ارسلان،رفتم پیش دکتر سلام
چی شده
گلوش برندگی ایجاد شده،یکم عمیقه،
وقت لازمه بخیه بزنم
اها،پس بفرمایید تو اتاق،
محراب
جان
از کجا آوردی دکتر و
داداش اسم من محرابه چی فکر کردی،
دستت درد نکنه،بیرون منتظر باش
چشم،
دیانا،رو تخت منو گذاشتن،نیکا نگاه من خوبمم،
خطرناک هست دیانا،بزا معاینت کنه
دکتر،ببخیشد جای زخم نشون بدین،من ببینم،
دیانا،دکتر داشت دستشو میآورد،سمتم که ………………….....................
نای نای نای،چهجنجالی شد حالا کامنت بزارید تا پارت بزارم ۳۵۰تا میخوام،ترخدا نتیجه زحمت هامو بدین ممنوونننننننننن
خیلی دوستون دارم،
۱۱۲.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.