پارت 12
Black_blood
part 12
ویو جیمین و یونگی
جیمین: وای خسته شدم اینجا نه کسی هست نه چیزی
یونگی: کمتر غور بزن مخمو خوردی
جیمین: میدونی چند ساعت همینطور داریم میچرخیم برا خودمون
یونگی: اوفف باشه باشه الان میریم
جیمین: وایسا به بقیه یه زنگ بزنیم
یونگی: زنگ که نمیشه پیام بده
جیمین: اوکی
ویو جونکوک
جونکوک: چند ساعت بود داشتیم حیاط رو میگشتیم هم خسته شده بودیم خوابمون هم میومد از یه طرف هم میگفتیم یه وقت کسی نیاد
جونکوک: یونا میگم تو چیزی پیدا کردی
یونا: فعلا که نه اگه چیزی بود که به تو هم نشون میدادم
جونکوک: هوم میگم دیگه بس نیست بقیش واسه بعدا
یونا: یه لحظه صبر کن الان میریم
جونکوک: چیزی پیدا کردی
یونا: وایسا یه چیزی پیدا کردم یه برگه
جونکوک: چیزی پیدا کردی
یونا: نه بابا یه برگه سیاه بود
جونکوک: خوب چی بود به منم نشون بده شنیدی که یونگی چی گفت
یونا: باشه وایسا برش دارم لا بوته ها بود اها پیداش کردم بیا
جونکوک: ممنون فکنم نامه فدات شومم هست
یونا: خوب تو که اسرار داشتی بازش کن ببین چی نوشته داخلش
جونکوک: الان بازش میکنم
یونا: جونکوک که بازش کرد قیافش یه جور دیگه شد چیزی خاصی داخل برگه هستش
جونکوک: نوشته بود You are your own bitch خوب چرا باید یه همچین چیزی لایی بوته ها باشه از نظر خودتت
یونا: یعنی قاتل خود توی
جونکوک: هوم
یونا: باید به بقیه هم نشون بدیم
جونکوک: یه لحظه یه پیام برام اومد فکنم از طرف جیمینه
یونا: چی گفته
جونکوک: هیچی گفته برگردیم
یونا: خوب پس بریم
ویو تهیونگ
یکمی تعجب کرده بودم اول برگه رو باز کردم It's better to say that everything has a penalty so that you don't lose anyone, don't screw me more than this یعنی چی تو کی هستی
هانا: تهیونگ چی شده من میترسم چی نوشته داخل برگه
تهیونگ:چرا اینطوری میکنی از چی باید به ترسی فقط چت پرت نوشته بهتره بگم هر کاری جزا داره تا کسی رو از دست ندادید بیشتر از این پا پیچ من نشید
هانا: راست میگی فوقش میمیریم سقط میشیم هیچ کس هم نمیفهمه کی این کارو کرده
تهیونگ: یا ابلفضل هنوز هیچی نشده حرف مرگ رو میزنه
هانا: چی بگم نا سلامتی تو سرد خونه هستیم
تهیونگ: خوب چرا به بچه ها زنگ نزنیم بگیم بیان کمکون
هانا: راست میگی
تهیونگ: گوشیم،گوشیم نیست
هانا: واسه منم نیست
هانا: خدا لعنتت کنه زیر هیجده چرخ بری با اون دستی که برداشتی قطع قطع شه اخه احمق چیکار گوشی من داشتی اون که شارژ نداشت
تهیونگ: حالا چرا انقدر جوش میخوری دوباره میخری
هانا: اون که ارع ولی میدونی چقدر عکس و فیلم داخلش داشتم
هانا: تهیونگ
تهیونگ: هوم
هانا: گشنمه تشنمه سردمه
تهیونگ: خوب من چیکار کنم
هانا: اوهم فهمیدم چیزی به نام فداکاری به ژن شما نخورده
تهیونگ: نمیدونم چرا ولی خسته شده بودم تشنم بود گشنه بودن احساس میکردم خونم یخ زده بود یه حس بدی داشتم پاشدم
یکمی اینور اونور رو گشتم چیزی جز گوشت یخ زده و...
می بینی که چیز قابل خوردنی نیست
هانا: لعنت به این شانس تهیوونگ گشنمههه
هانا:هعیییییییی ای خدا خسته شدم دیگه تهیونگ الان نمیان نجاتمون بدن
تهیونگ : خودمم نمیدونم اصن نمیدونم بچه ها حالشون خوبه یا نه ولی امیدوارم بیان کمکمون
هانا:به نظر تو انگار اتاق داره سرد تر میشه یا من اینطوری احساس میکنم
تهیونگ:نه فکنم واقعا داره بیشتر سرد میشه
هانا:باید راهی جز در برای رفتن باشه اگه تا صبح اینجا بمونیم که باید بیان جسد ما رو جمع کنن
تهیونگ: باشه یه کم زمان بده فکر کنم
هانا: اها یه فکری به سرم زد داخل فیلما دیدی پسره دخترو بغل میکنه یا غلاب میگیره تا از پنجره بپره پاین بعد بیاد درو باز کنه
تهیونگ: راست میگی ولی ما که تو فیلم نیستبم
هانا: یعنی چی
The end of the part12
part 12
ویو جیمین و یونگی
جیمین: وای خسته شدم اینجا نه کسی هست نه چیزی
یونگی: کمتر غور بزن مخمو خوردی
جیمین: میدونی چند ساعت همینطور داریم میچرخیم برا خودمون
یونگی: اوفف باشه باشه الان میریم
جیمین: وایسا به بقیه یه زنگ بزنیم
یونگی: زنگ که نمیشه پیام بده
جیمین: اوکی
ویو جونکوک
جونکوک: چند ساعت بود داشتیم حیاط رو میگشتیم هم خسته شده بودیم خوابمون هم میومد از یه طرف هم میگفتیم یه وقت کسی نیاد
جونکوک: یونا میگم تو چیزی پیدا کردی
یونا: فعلا که نه اگه چیزی بود که به تو هم نشون میدادم
جونکوک: هوم میگم دیگه بس نیست بقیش واسه بعدا
یونا: یه لحظه صبر کن الان میریم
جونکوک: چیزی پیدا کردی
یونا: وایسا یه چیزی پیدا کردم یه برگه
جونکوک: چیزی پیدا کردی
یونا: نه بابا یه برگه سیاه بود
جونکوک: خوب چی بود به منم نشون بده شنیدی که یونگی چی گفت
یونا: باشه وایسا برش دارم لا بوته ها بود اها پیداش کردم بیا
جونکوک: ممنون فکنم نامه فدات شومم هست
یونا: خوب تو که اسرار داشتی بازش کن ببین چی نوشته داخلش
جونکوک: الان بازش میکنم
یونا: جونکوک که بازش کرد قیافش یه جور دیگه شد چیزی خاصی داخل برگه هستش
جونکوک: نوشته بود You are your own bitch خوب چرا باید یه همچین چیزی لایی بوته ها باشه از نظر خودتت
یونا: یعنی قاتل خود توی
جونکوک: هوم
یونا: باید به بقیه هم نشون بدیم
جونکوک: یه لحظه یه پیام برام اومد فکنم از طرف جیمینه
یونا: چی گفته
جونکوک: هیچی گفته برگردیم
یونا: خوب پس بریم
ویو تهیونگ
یکمی تعجب کرده بودم اول برگه رو باز کردم It's better to say that everything has a penalty so that you don't lose anyone, don't screw me more than this یعنی چی تو کی هستی
هانا: تهیونگ چی شده من میترسم چی نوشته داخل برگه
تهیونگ:چرا اینطوری میکنی از چی باید به ترسی فقط چت پرت نوشته بهتره بگم هر کاری جزا داره تا کسی رو از دست ندادید بیشتر از این پا پیچ من نشید
هانا: راست میگی فوقش میمیریم سقط میشیم هیچ کس هم نمیفهمه کی این کارو کرده
تهیونگ: یا ابلفضل هنوز هیچی نشده حرف مرگ رو میزنه
هانا: چی بگم نا سلامتی تو سرد خونه هستیم
تهیونگ: خوب چرا به بچه ها زنگ نزنیم بگیم بیان کمکون
هانا: راست میگی
تهیونگ: گوشیم،گوشیم نیست
هانا: واسه منم نیست
هانا: خدا لعنتت کنه زیر هیجده چرخ بری با اون دستی که برداشتی قطع قطع شه اخه احمق چیکار گوشی من داشتی اون که شارژ نداشت
تهیونگ: حالا چرا انقدر جوش میخوری دوباره میخری
هانا: اون که ارع ولی میدونی چقدر عکس و فیلم داخلش داشتم
هانا: تهیونگ
تهیونگ: هوم
هانا: گشنمه تشنمه سردمه
تهیونگ: خوب من چیکار کنم
هانا: اوهم فهمیدم چیزی به نام فداکاری به ژن شما نخورده
تهیونگ: نمیدونم چرا ولی خسته شده بودم تشنم بود گشنه بودن احساس میکردم خونم یخ زده بود یه حس بدی داشتم پاشدم
یکمی اینور اونور رو گشتم چیزی جز گوشت یخ زده و...
می بینی که چیز قابل خوردنی نیست
هانا: لعنت به این شانس تهیوونگ گشنمههه
هانا:هعیییییییی ای خدا خسته شدم دیگه تهیونگ الان نمیان نجاتمون بدن
تهیونگ : خودمم نمیدونم اصن نمیدونم بچه ها حالشون خوبه یا نه ولی امیدوارم بیان کمکمون
هانا:به نظر تو انگار اتاق داره سرد تر میشه یا من اینطوری احساس میکنم
تهیونگ:نه فکنم واقعا داره بیشتر سرد میشه
هانا:باید راهی جز در برای رفتن باشه اگه تا صبح اینجا بمونیم که باید بیان جسد ما رو جمع کنن
تهیونگ: باشه یه کم زمان بده فکر کنم
هانا: اها یه فکری به سرم زد داخل فیلما دیدی پسره دخترو بغل میکنه یا غلاب میگیره تا از پنجره بپره پاین بعد بیاد درو باز کنه
تهیونگ: راست میگی ولی ما که تو فیلم نیستبم
هانا: یعنی چی
The end of the part12
۸.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.