بوک سیاه و سفید پارت : ۳
صبح _ کتابخانه _ ساعت ۹:۰۰
هر سه وارث سه خاندان ، در کتابخانه حضور داشتند .
اولی ، گوجو ساتورو بود که کیمونو لیمویی رنگی پوشیده بود و روی صندلی نشسته بود و بی حوصله به بیرون خیره شده بود .
دومین ، گتو سوگورو بود که پسری با موهای مشکی و چشمانی سیاه رنگ بود که خیلی ارام و سرد در کتابخانه قدم میزد و اسم کتاب ها را میخواند.
سومین، یورو زنین بود . دختری با موهای مشکی و چشمانی قرمز رنگ و سرد و روی میز نشسته بود و کتاب میخوند .
یورو نگاهی به ساتورو و گتو انداخت و گفت:
پسرا؟ واقعا می خواید ۴ ساعت اینجا بمونیم و کتاب بخونیم؟! بیخیال !
ساتورو که نظرش یا یورو یکی بود گفت:
فرار میکنیم
گتو که ارام تر از همشون بود به ناچار گفت:
باشه ولی اگه گیر افتادیم تقصیر شما دو نفره
به من هیچ ربطی نداره
یورو با غر غر گفت:
باشه باشه پسر خوب
ساتورو با بازیگوشی و نقشه های شیطانی لبخندی ملیح زد و گفت:
حالا زود باشید بریم که به قول عموم وقت طلاست !
هر سه نفر از کتابخانه بیرون اومدند و با کلی دقت از در پشتی قبیله فرار کردند و رفتند به رودخانه.
یورو با لبخند و سر و صدا گفت:
یوهوو بلاخره!
ساتورو لبخندی زد و گفت:
یکم خیس بشیم بچه ها؟!
ساتورو دست ، گتو و یورو رو گرفت و با هم پرتشون کرد داخل اب و خودش هم پرید داخل اب
گتو که اخم کرده بود گفت:
واقعا که
یورو خندید و گفت:
این یکی خیلی خوب بود !!
ساتورو خندید موهای گتو رو با اب حالت داد و هر دو از خنده منفجر شدند .
ساتورو مثل عموش گفت:
وقت طلاست!!
یورو خندید و گفت:
گتو شبیه .. جارو دستی مادربزرگ خدا بیامرزم شدی!!
ساتورو یه لحظه خندش محو شد و گفت:
مگه گتو پسره؟!
گتو چشم هاش چهار تا شد و با عصبانیت گفت:
باکاااا!! فکر کردی من دخترم؟!
ساتورو گفت:
من فکر کردم دختری موهات انقدر بلنده!!
یورو با خنده گفت:
من فکر کردم خواهر دو قولو گتو سوگورو هستی !! خواهر داری؟
گتو گفت:
نه
یورو:
اها!!!
{•°•°•°•°•}
•° Love can be black or white, the important thing is that even the devil can't stand in front of those blue eyes .•°
هر سه وارث سه خاندان ، در کتابخانه حضور داشتند .
اولی ، گوجو ساتورو بود که کیمونو لیمویی رنگی پوشیده بود و روی صندلی نشسته بود و بی حوصله به بیرون خیره شده بود .
دومین ، گتو سوگورو بود که پسری با موهای مشکی و چشمانی سیاه رنگ بود که خیلی ارام و سرد در کتابخانه قدم میزد و اسم کتاب ها را میخواند.
سومین، یورو زنین بود . دختری با موهای مشکی و چشمانی قرمز رنگ و سرد و روی میز نشسته بود و کتاب میخوند .
یورو نگاهی به ساتورو و گتو انداخت و گفت:
پسرا؟ واقعا می خواید ۴ ساعت اینجا بمونیم و کتاب بخونیم؟! بیخیال !
ساتورو که نظرش یا یورو یکی بود گفت:
فرار میکنیم
گتو که ارام تر از همشون بود به ناچار گفت:
باشه ولی اگه گیر افتادیم تقصیر شما دو نفره
به من هیچ ربطی نداره
یورو با غر غر گفت:
باشه باشه پسر خوب
ساتورو با بازیگوشی و نقشه های شیطانی لبخندی ملیح زد و گفت:
حالا زود باشید بریم که به قول عموم وقت طلاست !
هر سه نفر از کتابخانه بیرون اومدند و با کلی دقت از در پشتی قبیله فرار کردند و رفتند به رودخانه.
یورو با لبخند و سر و صدا گفت:
یوهوو بلاخره!
ساتورو لبخندی زد و گفت:
یکم خیس بشیم بچه ها؟!
ساتورو دست ، گتو و یورو رو گرفت و با هم پرتشون کرد داخل اب و خودش هم پرید داخل اب
گتو که اخم کرده بود گفت:
واقعا که
یورو خندید و گفت:
این یکی خیلی خوب بود !!
ساتورو خندید موهای گتو رو با اب حالت داد و هر دو از خنده منفجر شدند .
ساتورو مثل عموش گفت:
وقت طلاست!!
یورو خندید و گفت:
گتو شبیه .. جارو دستی مادربزرگ خدا بیامرزم شدی!!
ساتورو یه لحظه خندش محو شد و گفت:
مگه گتو پسره؟!
گتو چشم هاش چهار تا شد و با عصبانیت گفت:
باکاااا!! فکر کردی من دخترم؟!
ساتورو گفت:
من فکر کردم دختری موهات انقدر بلنده!!
یورو با خنده گفت:
من فکر کردم خواهر دو قولو گتو سوگورو هستی !! خواهر داری؟
گتو گفت:
نه
یورو:
اها!!!
{•°•°•°•°•}
•° Love can be black or white, the important thing is that even the devil can't stand in front of those blue eyes .•°
۴.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.