ا.ت به هوش اومد و جیمین و نامجون به ا.ت ماجرا رو گفتن و ن

ا.ت به هوش اومد و جیمین و نامجون به ا.ت ماجرا رو گفتن و نامجون گفت ببین ا.ت من تو رو به جیمین میسپارم برو خوشبخت شو
ج.م واقعا
۷اره
ج.م ایول
۹ ازت ممنونم
۷منم از تو ممنونم
ج.م حالا اهم اهم خانم کیم ا.ت ،(زانو میزنه و حلقه رو از جیبش در میاره) با من ازدواج میکنین
۹بلهعععععععع
همه یهو از پشت در رو باز کردن گفتن مبارکه
۸لیلیلیلیلیلیلیلی
کوک خوب حالا منو تو باید روز عروسیمون یکی باشه ها
ج.م حالا زوده
کوک نه خیر یه ماه دیگه برنامه رو ریختم و تالار رزرو کردم
همه باهم کوووووککککککک
شما را با صحنه سازی کتک کاری و دعوا تنها میگذارم تا درودی دیگر بدرود،🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣