نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۲۲
ات : ی دفعه گوشی کوکی زنگ خورد توجهی نکردی و ادامه داد اما نگاهم به صفحه گوشیش بود نوشته بود بیبی من یکم بغض کردم
) نکته : وقتی جونگکوک حواسش نبوده کلارا موقعی که امارت بود اسم خودش رو نوشت " بیبی من " و بعد از امارت خارج شد
اما کسی که الان زنگ زد اون نبود . )
کوک : بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم چون ا.ت نفس کم آورده
بود
ات : نفس نفس... (اروم)
کوک : خوبی فداتشم؟
ات : آ..اره بغض ضعیف
کوک : چی شده بیبی؟
چه اتفاقی افتاده؟
ات : م... من مال تو نیستم اون مال ت... توعه
کوک : کی؟ در مورد کدوم گاوی حرف میزنی؟
ات : نگو گاو بگو بیبی من کلارا خانومت
از پاهای جونگکوک پاشدم و روی تخت نشستم رو به اون ور
کوک : بیبی؟ تو مال منی چه بخوای نخوای من از کلارا متنفرم
ات : آره دیدم چی نوشتيش " بيبي من حتما اونه دیگه بغض
(ضعیف)
کوک : گوشیمو برداشتم
چیی
بزا ببینم کیه من همچین کسی به من زنگ زده
گوشی رو برداشتم و به اون شماره زنگ زدم
گوشی ات زنگ خورد
ببینم منو مسخره کردی؟
ات : خنده ریزی کردم
موقعی که ازم لب گرفتی بهت زنگ زدم ببینم خودمم و امتحانت
کنم
کوک : ( خیلی ترسناک و حدی و سرد بهش نگاه کردم
باشد خواست بره بیرون با هر قدم بهش نزدیک میشدم و اون
می رفت عقب
خورد به دیوار خواستم .....
پارت = ۲۲
ات : ی دفعه گوشی کوکی زنگ خورد توجهی نکردی و ادامه داد اما نگاهم به صفحه گوشیش بود نوشته بود بیبی من یکم بغض کردم
) نکته : وقتی جونگکوک حواسش نبوده کلارا موقعی که امارت بود اسم خودش رو نوشت " بیبی من " و بعد از امارت خارج شد
اما کسی که الان زنگ زد اون نبود . )
کوک : بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم چون ا.ت نفس کم آورده
بود
ات : نفس نفس... (اروم)
کوک : خوبی فداتشم؟
ات : آ..اره بغض ضعیف
کوک : چی شده بیبی؟
چه اتفاقی افتاده؟
ات : م... من مال تو نیستم اون مال ت... توعه
کوک : کی؟ در مورد کدوم گاوی حرف میزنی؟
ات : نگو گاو بگو بیبی من کلارا خانومت
از پاهای جونگکوک پاشدم و روی تخت نشستم رو به اون ور
کوک : بیبی؟ تو مال منی چه بخوای نخوای من از کلارا متنفرم
ات : آره دیدم چی نوشتيش " بيبي من حتما اونه دیگه بغض
(ضعیف)
کوک : گوشیمو برداشتم
چیی
بزا ببینم کیه من همچین کسی به من زنگ زده
گوشی رو برداشتم و به اون شماره زنگ زدم
گوشی ات زنگ خورد
ببینم منو مسخره کردی؟
ات : خنده ریزی کردم
موقعی که ازم لب گرفتی بهت زنگ زدم ببینم خودمم و امتحانت
کنم
کوک : ( خیلی ترسناک و حدی و سرد بهش نگاه کردم
باشد خواست بره بیرون با هر قدم بهش نزدیک میشدم و اون
می رفت عقب
خورد به دیوار خواستم .....
۱۰.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.