پارت ¹⁹( ؟ )
پارت ¹⁹( ؟ )
.
.
.
از دید راوی
هردو سمت دازای برگشتن
دازای : خوشحال شدیم ( لبخند)
هردو لبخند زدن و سمت اتاق حرکت کردند و هردو روی تخت نشستن اتسوشی دستش رو سمت موهای اکوتاگاوا برد ( اسلاید 2)
اتسوشی: بخوابیم که فردا ماموریت دارم
اکوتاگاوا دست اتسوشی رو گرفت و کشید بغلش و باهم دیگه خوابیدن ( کاواییییی🐣)
( فردا )
همه توی دفتر کار منتظر بودن تا این دو کفتر عاشق بیان و بلاخره اومدن
کونیکیدا : خوب دو عاشقِ تنبل زود باشید اتسوشی کون یه ماموریت تک نفره برات دارم
اتسوشی نگاه جدیش رو به کونیکیدا سان داد و با دقت گوش کرد
کونیکیدا : خوب یه نفر که موهبتش ناشناختس از اژانس الماس سیاه فرار کرده یه نفرو کشته ولی توسط پلیس محاصره شده
اتسوشی:قایم شده؟
کونیکیدا: اره چون داخل یه ساختمون متروک ست
اتسوشی اماده شد و رفت بیرون از اژانس ولی اکو باهاش تا بیرون اومد
اکو: بیام؟
ولی اتسوشی پرید بغلش ( اسلاید3🥺🫀)
اتسوشی: زود برمیگردم
و سریع رفت
اتسوشی رسید دیگه 😔😅)
از دید اتسوشی
اروم رفتم جلو نزدیک یه اتاق شدم رفتم داخل اتاق که احساس کردن یکی پشتمه تا برگشتم نگاه کردم دیدم خودمم؟ اره ولی با موهای سیاه و... ( اسلاید 4) تا خواستن حمله کنم احساس کردم جیزی وارد بدنم شد ( اسلاید 4
خواستم تکون بخورم که اون چیز بیشتر وارد بدنم شد
؟؟؟ : اروم باش اتسوشی من همونیم که دنبالشی یا بهتره بگم دنبالته این محبت منه یکی از دستام با پارچه های سیاهی مثل راشامون پوشیده شده ولی این برای همیشه با منه
اتسوشی: چـ.. ر.. ا .... دنبا... لمی؟
؟؟ : چون عاشقتم ولی از اونجایی که اون سیاه بدرد نخور دوست پسرته تصمیم گرفتم هم تورو هم خودمو همینجا بکشم ( خنده ی بلند ترسناک )
بعد منو ول کرد و رو زمین افتادن و دست سیاهش دور گردنش برد
؟؟ : اول من میمیرم عاشقتم اتسوشی
و با ناخوناش شاه رگشو زد روی زمین افتاد و شروع کرد به جون دادن منم سریع گوشیم رو در اوردم و به اکوتاگاوا زنگ زدم
اقامت اتسوشی+ اقامت اکوتاگاوا-
- موشی موشی؟
+ کنچیوا.... اکو..... تاگاوا
- اتسوم چی شده
+ ( توضیح دادن )
- پنج دقیقه ای رسیدم
+ باشه
پایان تماس)
صدای بارون داشت میومد پی داره بارون میباره پلیسا هنوز جرعت نکرده بودن حتی یه قدمم بیان جلو
اکو بلاخره رسید و کمکم کرد برم بیرون اونم که دیگه مرده بود مردک روانی
.
.
ببخشید اگه بد شد گومن گومن 🥺
ادامش بمونه واسه بعد امیدوارم لذت برده باشید لایک و کامنت 5تا بشه میزارم ♥ بایییییی:)
.
.
.
از دید راوی
هردو سمت دازای برگشتن
دازای : خوشحال شدیم ( لبخند)
هردو لبخند زدن و سمت اتاق حرکت کردند و هردو روی تخت نشستن اتسوشی دستش رو سمت موهای اکوتاگاوا برد ( اسلاید 2)
اتسوشی: بخوابیم که فردا ماموریت دارم
اکوتاگاوا دست اتسوشی رو گرفت و کشید بغلش و باهم دیگه خوابیدن ( کاواییییی🐣)
( فردا )
همه توی دفتر کار منتظر بودن تا این دو کفتر عاشق بیان و بلاخره اومدن
کونیکیدا : خوب دو عاشقِ تنبل زود باشید اتسوشی کون یه ماموریت تک نفره برات دارم
اتسوشی نگاه جدیش رو به کونیکیدا سان داد و با دقت گوش کرد
کونیکیدا : خوب یه نفر که موهبتش ناشناختس از اژانس الماس سیاه فرار کرده یه نفرو کشته ولی توسط پلیس محاصره شده
اتسوشی:قایم شده؟
کونیکیدا: اره چون داخل یه ساختمون متروک ست
اتسوشی اماده شد و رفت بیرون از اژانس ولی اکو باهاش تا بیرون اومد
اکو: بیام؟
ولی اتسوشی پرید بغلش ( اسلاید3🥺🫀)
اتسوشی: زود برمیگردم
و سریع رفت
اتسوشی رسید دیگه 😔😅)
از دید اتسوشی
اروم رفتم جلو نزدیک یه اتاق شدم رفتم داخل اتاق که احساس کردن یکی پشتمه تا برگشتم نگاه کردم دیدم خودمم؟ اره ولی با موهای سیاه و... ( اسلاید 4) تا خواستن حمله کنم احساس کردم جیزی وارد بدنم شد ( اسلاید 4
خواستم تکون بخورم که اون چیز بیشتر وارد بدنم شد
؟؟؟ : اروم باش اتسوشی من همونیم که دنبالشی یا بهتره بگم دنبالته این محبت منه یکی از دستام با پارچه های سیاهی مثل راشامون پوشیده شده ولی این برای همیشه با منه
اتسوشی: چـ.. ر.. ا .... دنبا... لمی؟
؟؟ : چون عاشقتم ولی از اونجایی که اون سیاه بدرد نخور دوست پسرته تصمیم گرفتم هم تورو هم خودمو همینجا بکشم ( خنده ی بلند ترسناک )
بعد منو ول کرد و رو زمین افتادن و دست سیاهش دور گردنش برد
؟؟ : اول من میمیرم عاشقتم اتسوشی
و با ناخوناش شاه رگشو زد روی زمین افتاد و شروع کرد به جون دادن منم سریع گوشیم رو در اوردم و به اکوتاگاوا زنگ زدم
اقامت اتسوشی+ اقامت اکوتاگاوا-
- موشی موشی؟
+ کنچیوا.... اکو..... تاگاوا
- اتسوم چی شده
+ ( توضیح دادن )
- پنج دقیقه ای رسیدم
+ باشه
پایان تماس)
صدای بارون داشت میومد پی داره بارون میباره پلیسا هنوز جرعت نکرده بودن حتی یه قدمم بیان جلو
اکو بلاخره رسید و کمکم کرد برم بیرون اونم که دیگه مرده بود مردک روانی
.
.
ببخشید اگه بد شد گومن گومن 🥺
ادامش بمونه واسه بعد امیدوارم لذت برده باشید لایک و کامنت 5تا بشه میزارم ♥ بایییییی:)
۱.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.